ترجمه
هنگامى كه مردم نزد آن بزرگوار گرد آمدند و از عثمان شكايت كرده خواستند از جانب آنان با او گفتگو كند و از او بخواهد رضايت آنان را فراهم سازد ، امام ( ع ) بر عثمان وارد شد و به او فرمود :
« مردم پشت سر من هستند ، و مرا ميان خودشان و تو سفير قرار دادهاند ، به خدا سوگند نمىدانم به تو چه بگويم چون چيزى سراغ ندارم كه تو آن را ندانى ، و به چيزى نادان نيستى تا تو را به آن راهنمايى كنم ، آنچه را مىدانيم تو خود مىدانى ، ما به چيزى بر تو پيشى نگرفتهايم كه تو را از آن آگاه سازيم ، و چيزى را در پنهانى نيافتهايم كه آن را به تو برسانيم ، ديدهاى آنچه ما ديدهايم ، و شنيدهاى آنچه ما شنيدهايم ، و همان گونه كه ما همنشين پيامبر ( ص ) بودهايم تو نيز او را همنشين بودهاى ، فرزند ابى قحافه و پسر خطّاب در به كار بستن حقّ از تو سزاوارتر نبودند ، و تو از نظر خويشاوندى از آن دو به پيامبر خدا ( ص ) نزديكترى ، و به شرف دامادى او كه آنها به آن نرسيدند تو رسيدهاى ، زينهار زينهار درباره خويش از خدا بترس ، به خدا سوگند نابينايى تو از كورى ، و نادانى تو از جهالت نيست ، زيرا راهها روشن و نشانههاى دين
[ 552 ]
برقرار است ، آگاه باش برترين بندگان خدا نزد او پيشوايى است كه خود بر طريق هدايت بوده و ديگران را نيز هادى و راهنما باشد ، و سنّتهاى شناخته شده را بر پا دارد ، و بدعتهاى پديد آمده را از ميان ببرد .
بىگمان سنّتها روشن و براى آنها نشانههايى است ، و بدعتها نيز پيدا و داراى علامتهايى است . بدترين مردم نزد خداوند پيشواى ستمگر گمراهى است كه ديگران نيز به سبب او دچار گمراهى مىشوند ، سنّتهاى مأخوذ را از ميان مىبرد و بدعتهاى رها شده را زنده مىگرداند ، همانا من از پيامبر خدا ( ص ) شنيدم كه مىفرمود : در روز رستاخيز پيشواى ستمكار را مىآورند در حالى كه او را هيچ ياور و عذر خواهى نيست ، او را در آتش دوزخ مىافكنند و او مانند سنگ آسيا در آتش به گردش در مىآيد ، پس از آن در ژرفاى دوزخ مىافتد و زندانى مىشود .
و من تو را به خداوند سوگند مىدهم مبادا تو آن پيشواى اين امّت باشى كه كشته مىشود ، زيرا پيش از اين گفته مىشد : در اين امّت پيشوايى كشته مىشود كه درهاى كشت و كشتار تا روز قيامت به روى اين امّت باز مىگردد ،
و اين رويداد كارها را بر آنها مشتبه مىكند و فتنهها را در ميان آنها مىگستراند ، بطورى كه حقّ را از باطل تميز نمىدهند و در امواج اين فتنهها غوطهور شده ، درهم و برهم و آميخته مىگردند . پس تو با اين سنّ بالا و گذشت عمر براى مروان ، مركب سوارى مباش كه هر جا بخواهد تو را براند .
عثمان در پاسخ آن حضرت گفت : با مردم گفتگو كن مرا مهلت دهند تا ستمهايى را كه بر آنان شده بر طرف كنم ، امام ( ع ) فرمود : آنچه مربوط به مدينه است مهلتى در آن لازم نيست ، و آنچه بيرون آن است ، مهلت آن تا وصول دستور تو به آن جاست . »