فرموده است : و تصل بعلانية برهان الشّمس إلى معارفها .
اين جمله از منتهاى فصاحت برخوردار است ، مراد از معارفها راههايى است كه اين حيوان مىشناسد و ديگر كارهاى مختلف اوست ، و فعل تصل عطف به فعل تستمدّ در جمله پيش است ، امّا اين كه حيوان مذكور پلكهاى چشم را برهم مىنهد براى اين است كه تحليل نيروى باصره باعث غلبه خواب نيز مىشود ، و اين بر هم نهادن پلكها نوعى خواب است كه در بسيارى از حيوانات ملاحظه مىگردد ، و سبب آن همان است كه پيش از اين گفته شد ، واژه قناع ( نقاب ) را براى خورشيد استعاره آورده به ملاحظه اين كه شباهت به زنى دارد كه نقاب بر چهره انداخته باشد ، القاء يا افكندن اين نقاب كنايه از پديدار شدن خورشيد از پشت حجاب زمين است . پس از اين امام ( ع ) به ستايش و تنزيه حقّ تعالى پرداخته ، و با يادآورى عظمت او ، لطيفه ديگرى را كه در آفرينش اين حيوان است
[ 469 ]
با شگفتى متذكّر شده ، و آن بالهاى اين حيوان است كه از گوشت و رگ و پوست آفريده شده و بدون اين كه مانند بالهاى ديگر پرندگان پر و استخوان داشته باشد آنها را به وسيله مفاصل مخصوصى كه دارد باز و بسته مىكند ، و اينها نه چنان نازكند كه به سبب پرواز بشكنند و نه چندان ضخيم كه بر او سنگينى كنند ، سپس سوّمين شگفتيهاى اين حيوان را بيان مىكند ، و آن وضع اوست با جوجهاش كه به مادر مىچسبد و از او شير مىخورد و هيچگاه از او جدا نمىشود ، چه در هنگامى كه بر روى زمين نشسته و چه در موقعى كه به پرواز در آمده است و اين حالت همچنان ادامه دارد تا اين كه جوجه قوى شود و بتواند خود به پرواز درآيد و به تنهايى كارها را انجام دهد ، و اين خود امرى است كه با روش پرندگان ديگر مغايرت دارد و مايه شگفتى است .
پس از اين امام ( ع ) خداوند را به مناسبت اين كه اشيا را بىآن كه نمونهاى در پيش از غير خدا موجود باشد بيافريده تسبيح و تنزيه مىكند .
از مثلهاى متداول است كه به خفّاش گفته شد چه را بال ندارى ؟ گفت براى اين كه مرا مخلوق تصوير كرده است ، به او گفتند چرا در روز بيرون نمىآيى ، گفت از پرندگان شرم دارم ، در اين مثل خواستهاند بگويند كه مسيح ( ع ) خفّاش را تصوير كرده است ، و خداوند متعال در اين باره فرموده است :
« وَ إذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّيْنِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِيْ فَتَنْفُخُ فِيْهَا فَتَكُوْنُ طَيْراً بِإذْنِيْ [ 1 ] » .
بارى در پرندگان شگفتيهايى است كه خرد براى فهم آنها راهى نمىيابد ،
بلكه در هر ذرّهاى از ذرّات مخلوقات او از قبيل زنبور و پشه و مورچه لطايف و اسرارى است كه خرد خردمندان و حكمت حكيمان از ادراك و بيان اوصاف آنها درمانده و ناتوان است ، آرى منزّه است خداوند ، چه عظيم است شأن او ، و چه روشن است برهان او .
[ 1 ] سوره مائده ( 5 ) آيه ( 110 ) يعنى : و هنگامى كه به فرمان من از گل چيزى به صورت پرنده مىساختى و در آن مىدميدى و به فرمان من پرندهاى مىشد .
[ 470 ]