شرح
آغاز اين خطبه در بيان فرجام كار غافلان از آخرت و تلاش كنندگان در طلب دنياست ، فاعل فعل كشف ضميرى است كه به اللّه در خطبه پيش بر مىگردد .
مىدانيم كه نفس انسانى را دو هدف است ، يكى تدبير امور بدن ، به وسيله قواى عملى ، و ديگرى كامل گردانيدن خويش از طريق قواى نظرى ، يعنى نيروهايى كه نفس به وسيله آنها كمالات را از مبادى عاليه مىگيرد ، و نيز مىدانيم
[ 441 ]
كه نفس به همان اندازه كه در تكميل قواى عملى از حدّ اعتدال بيرون مىرود ،
همان مقدار از جنبه قواى نظرى منقطع مىشود ، تا جايى كه نفس تنها در قالب حالات بدنى و شهوانى ظهور مىكند ، و از نظر قواى فكرى بكلّى محجوب مىگردد ، پس از آن با شتافتن به تحصيل و گردآورى آنچه در دنيا خير خود مىپندارد ، پردههاى غفلت او را فرو مىگيرد ، و وى را از توجّه به جنبه نظرى نفس و تفكّر در امورى غير از اين ، باز مىدارد ، و به اندازه رو آوردن و سرازير شدن در اين سو ، و چيره شدن قواى نفسانى و سلطه خواهشهاى حيوانى بر او از خداوند دور مىگردد ، و از درجات نعيم ، به دركات جحيم سقوط مىكند . عكس آن كه اهتمام به جنبه نظرى نفس است نيز به همين منوال است . چنان كه فرموده است ( ص ) :
دنيا و آخرت هووى يكديگرند ، به اندازهاى كه به يكى از آنها نزديك شوى از ديگرى دور مىافتى [ 1 ] .
ظاهرا مرگ به اين بىتوجّهى و غفلت پايان مىدهد ، و اين پردهها را از ميان بر مىدارد ، و در آن هنگام انسان ، گذشته خود را به ياد مىآورد ، امّا چه جاى يادآورى است ( و أنّى له الذّكرى ) ، زيرا آنچه در اين روز بر اثر فرو رفتن در گرداب غفلت ، و آلودگى و تيرگى نفس ، و سقوط از درجات كمال ، و ديدن سلاسل و اغلال دامنگير او مىشود ، كيفر گناهان اوست كه اكنون پرده از روى آنها برداشته شده و در پيش روى او قرار گرفته است ، واژه جلابيب استعاره محسوس است براى معقول ، وجه مناسبت اين است كه همان گونه كه جلباب چهره را مىپوشاند ، پرده غفلت نيز چشم بصيرت انسان را از روشن شدن به انوار آلهى محجوب و محروم مىدارد ، مراد از مدبر نوع كسانى است كه به آخرت پشت كرده ، و اكنون به عذاب آخرت و اهوال قيامت ، كه از آنها پنهان بود رو مىآورند ، و منظور از مقبل نوع كسانى است كه دنيا به ايشان رو آورده و آرزوهاى
[ 1 ] الدّنيا و الآخرة ضرّتان ، بقدر ما تقرب من احديهما تبعد من الاخرى .
[ 442 ]
آنها را بر آورده ساخته و اكنون بدآنها پشت مىكنند ، پيداست كه در اين هنگام از آنچه در دنيا به آن دست يافته و به آرزوهايى كه رسيده ، و بىنيازى كه پيدا كرده بودند سودى نمىبرند .
امام ( ع ) پس از اين سخنان شنوندگان را از اين كه در چنين موقعيّت و منزلتى باشند بيم مىدهد ، منظور از منزلت در اين جا ، داشتن روش ارباب غفلت است كه احوال آنها را بيان فرمود ، زيرا غفلت و عدم توجّه ، حالتى دشوار و منشأ لغزش و گناه مىباشد ، سرّ اين كه امام ( ع ) در اين تحذير خود را نيز شريك ساخته و به خود نيز بيم مىدهد اين است كه در توجّه دادن شنوندگان به طاعت و فرمانبردارى خويش مؤثّرتر است ، سپس دستور مىدهد كه هر كسى بايد از وجود خود سود برد ، و چون تنها افراد با بينش مىتوانند از وجود خود منتفع شوند با شرح حال افراد بصير ، كيفيّت اين انتفاع را بيان فرموده و امورى را متذكّر شده است :
1 اين كه انسان درباره آنچه از كلام خدا و سخنان پيامبرش ( ص ) مىشنود ، و پندهاى مؤثّرى كه از آنها به گوش او مىرسد انديشه كند ، زيرا چنان كه مىدانيم بدون تفكّر ، سودى از اينها نخواهد برد .
2 به چشم سر و به ديده دل بنگرد ، و مقاصد مفيدى را دنبال كند و پس از شناخت با هوشمندى از آنها اندرز گيرد .
3 از عبرتها و دريافتهاى خود بهره بردارد ، و اين در هنگامى ميسّر است كه همواره بر طبق آنچه دانسته و دريافته است عمل كند .
4 اين كه در صراط مستقيم گام بردارد ، همان راهى كه شرع آن را نشان داده است ، و راههاى آن روشن است ، و بايد از عدول و انحراف از آن دورى كند ، زيرا هر كس از راه دين منحرف شود ، هر چند انحراف او كم باشد در پرتگاه نابودى مىافتد ، و در وادى گمراهى سرگردان مىشود ، و ما ضمن سطور گذشته مثلى را كه در اين باره پيامبر گرامى ( ص ) بيان كرده است ذكر كردهايم ،
در آن جا كه فرموده است : « خداوند مثل درستى زده ، كه در دو سوى صراط ،
[ 443 ]
درهاى گشادهاى است و بر اين درها پردهها انداخته شده ، و بر ابتداى صراط گويندهاى است كه مىگويد : بگذريد و درنگ نكنيد [ 2 ] » صراط عبارت از دين است و در اين جا به راه روشن از آن تعبير شده ، گوينده قرآن است ، و درهاى گشاده محرّمات الهى است كه در اين جا مهاوى و مغاوى گفته شدهاند و اسباب تباهى و گمراهيند ، پردههاى انداخته شده حدود الهى و نواهى اوست .
سپس امام ( ع ) نهى مىكند از اين كه انسان ، گمراهان را به سبب امورى كه ذكر مىشود بر ضدّ خود برانگيزد ، يعنى در امر حقّ بيراهه رود ، و گمراهان را وادار كند كه حقّ را تمام و كمال انجام دهند و يك باره همگى سختيها و دشواريهاى آن را بپذيرند ، زيرا براى حقّ درجاتى است كه برخى آسانتر از ديگرى است ،
و تحميل مشكلترين درجات آن به كسى كه اهل آن نيست موجب پديد آمدن نفرت او از گفتار و دستورى است كه به وى داده مىشود ، و باعث برانگيختن دشمنى و اعتراض اوست ، ممكن است مراد از جمله بتعسّف فى حقّ اين باشد كه كسى با تكلّف و دشوارى كار حقّى را انجام دهد ، و در عين حال به گونهاى در آن كار مقصّر باشد ، و چون گمراهان همان كسانى هستند كه حقّ را رها كردهاند ،
هنگامى كه چيز ناخوشايندى در اين باره ببينند ، يا كسى را مشاهده كنند كه در عمل به حقّ ، تكلّف به خرج مىدهد و كوتاهى مىكند زبان به باطل مىگشايند و سخن ناهنجار مىگويند ، در اين صورت او چنين افراد گمراهى را بر ضدّ خود برانگيخته است ، همچنين است هنگامى كه از او دروغ يا تحريف گفتارى را بشنوند ، يا دريابند كه او از گفتن سخن راست بيم دارد ، كه در اين موقع اينها بيشتر از هر چيز به طمع مىافتند كه او را تحت تأثير باطل خود قرار دهند و او را در جرگه خود وارد سازند ، در اين صورت او آنان را در گمراه ساختن خود ، بدين طريق كمك كرده است .
[ 2 ] ضرب اللّه مثلا مستقيما ، و على جنبتي الصّراط أبواب مفتّحة و عليها ستور مرخاة و على رأس الصّراط داع يقول : جوزوا و لا تعرّجوا .
[ 444 ]
سپس امام ( ع ) دستورهاى خود را به شنوندگان ، به شرح زير ادامه مىدهد :
1 اين كه از مستى جهل به هوش آيند ، و از خواب غفلت بيدار شوند ، واژه سكرة ( مستى ) مستعار است و مناسبت آن اين است كه غفلت مانند مستى موجب پشت پا زدن به حكومت عقل است .
2 اين كه از شتاب خود بكاهند ، مراد از عجله سرعت حركت و شتافتن در طلب دنيا و اهتمام نسبت به آن است و مقصود از اختصار ، كاستن اين حركت و كم كردن آن است .
3 اين كه درباره سخنان پيامبر گرامى ( ص ) كه در آنها مرگ ، و زمان حضور خلايق در پيشگاه خداوند متعال براى داورى ، فراوان ياد شده است سخت بينديشند . انعام فكر در اين باره ، عبارت از تدقيق نظر و سخت انديشيدن در پيرامون مرگ و احوال پس از آن است ، همچنين پند گرفتن و عبرت آموختن از حادثهاى كه هيچ كس را در برابر آن چاره و گريزى نيست .
4 با كسى كه خلاف اين سخنان رفتار مىكند ، و نظر خود را متوجّه غير از اين ساخته ، و دنيا و زيب و زيور آن را پناه خود در برابر مرگ قرار داده است ، بايد مخالفت كند ، و او را به آنچه بدان خشنود است واگذارد ، و به اين كه امور فانى را به جاى نعمتهاى باقى برگزيده ، و شقاوتها و عذابهايى را كه مستلزم اين كار است براى خود پسنديده است او را رها سازد .
5 بايد فخر و به خود نازيدن را فرو گذارد ، و تكبّر و خود بزرگ بينى را رها كند ، ما پيش از اين پيامدها و آفات تكبّر را بيان كردهايم ، فخر و مباهات نيز مستلزم كبر است ، زيرا هر كس كه به خود مىبالد و فخر و مباهات مىكند متكبّر نيز هست و اين دو ملازم يكديگرند .
6 اين كه انسان بايد همواره گور خود را به يادآورد ، زيرا ياد آن مايه كمال عبرت است .
فرموده است : فإنّ عليه ممرّك .
[ 445 ]
اين بيان ، هشدارى است بر اين كه يادآورى مرگ و به خاطر داشتن خانه گور واجب است ، زيرا كسى كه ناگزير از پيمودن راهى است ، اگر در ميان آن منزلگاهى مخوف و ظلمانى باشد ، لازم است براى توقّف در آن خود را آماده كند و وسيله روشنايى با خود بردارد ، بديهى است انسان در سفر آخرت نيز ناگزير به عبور از گذرگاه قبر است ، و احكامى كه در اين باره از شارع مقدّس رسيده بسيار است .
پس از اين امام ( ع ) دو مثلى را كه مشهور است ، براى وجوب حسن معامله با خداوند گوشزد مىفرمايد كه يكى كما تدين تدان مىباشد ، زيرا حسن پاداش خداوند همواره متناسب با خوبى عمل فرد ، و بدى كيفر او نيز به اندازه بدى كردار او است ، ديگرى مثل كما تزرع تحصد است . واژه زرع ( كشت كردن ) براى كردار انسان كه به سبب آن داراى ملكه خوبى يا بدى مىشود استعاره شده است همچنين واژه حصد ( درويدن ) براى ثمرات كشت و كار او و پاداش خوب يا بدى كه بر اثر آن بدو تعلّق مىگيرد استعاره گرديده و مناسبت در هر دو روشن است .
فرموده است : و كما قدّمت اليوم تقدم عليه غدا .
معناى اين عبارت آشكار است ، زيرا حالات و كيفيّات نفسانى كه ثمره اعمال خوب يا بدى است كه انسان به سبب آنها مستوجب سعادت يا شقاوت مىشود ، اگر چه در طول زندگانى دنيا نيز با نفس همراه بوده است ، ليكن چنان كه پيش از اين توضيح دادهايم تنها پس از جدا شدن از بدن ، صورت واقعى آن نمودار ، و پرده از روى آن برداشته مىشود ، و نفس در اين هنگام كه منكشف شده به منزله كسى است كه با امرى روبرو گرديده كه پيش از اين با آن برخورد نكرده است ، و چون فرجام كار اين است سزاوار است انسان براى پاى خود در آن روز جايى فراهم كند ، معناى فامهد لقدمك اين است كه با كردار شايسته جاى پاى خود را در آن جهان هموار و آماده سازد ، و آنچه در مصلحت و توان اوست براى قيامت خود از پيش بفرستد .
پس از اين امام ( ع ) به گفتار خود در تحذير و پرهيز دادن كسانى كه مواعظ او
[ 446 ]
را استماع مىكنند باز مىگردد و آنچه را كه درباره كوشش در عمل براى پس از مرگ ، و بيدارى از خواب غفلت بيان فرموده بود تأكيد مىكند ، و با استشهاد به آيه قرآن به شنونده هشدار مىدهد كه كسى كه او را موعظه مىكند ، به احوال و اهوال آخرت خبير و آگاه است ، و هيچ كس مانند كسى كه به حقايق امور داناست نمىتواند از امور آگاهى دهد . پس از اين بيم مىدهد كه مبادا گناهان كبيرهاى را كه قرآن مجيد به آنها تصريح كرده و ناگزير مستلزم عقاب و عذاب است ،
مرتكب شوند ، مراد از ذكر حكيم ، قرآن است ، و معناى عزائم پيش از اين گفته شده است ، و برخى آن را عبارت از لوح محفوظ دانستهاند .