فرموده است : و إنّه لا ينبغى لمن عرف . . . تا و موت الجهل .
اين گفتار ارشادى است براى مردم ، كه در برابر خداوند و كسانى كه به راه او مىروند ، تواضع و فروتنى داشته باشند ، و باز مىدارد از اين كه در برابر حقّ تعالى و مردان خدا تكبّر ورزند ، و از پذيرش حقّ سر ، باز زنند ، اين كه امام ( ع ) كسانى را كه عظمت خدا را دريافتهاند مخاطب قرار داده براى اين است كه اينان حقارت خود را دانسته و نسبت خود را با جلال و كبريايى او سنجيدهاند ،
و زودتر از كسان ديگر متأثّر و شرمنده شدهاند و خود را كوچكتر از اين مىبينند كه بر خدا تكبّر ورزند ، و تذكّر مىدهد كه با يادآورى عظمت پروردگار ، و اين كه عظمت او فوق عظمت جهانيان است به شايستگى نسبت به او فروتنى كنند ، زيرا او عظيم على الاطلاق است ، و عظمت و بزرگى هر بزرگى از جانب او افاضه شده و در پرتو تقرّب به او حاصل گرديده است ، روش پادشاهان بر اين است : كسى كه در برابر جلال و سطوت آنها فروتنى داشته باشد و شرايط احترام و توقير آنان را به جا آورد ، و نسبت به آنان اظهار انقياد و فرمانبردارى كند ، او را مورد ترفيع و ترقّى قرار مىدهند ، و به او سرورى و بزرگى مىبخشند ، بديهى است به طريق اولى رفعت انسان و بالا رفتن قدر و منزلت او در اين خواهد بود كه در برابر ملك الملوك و عظيم على الاطلاق اظهار فروتنى و زبونى كند ، همچنين سلامت كسى كه قدرت خداوند را مىداند ، و به سيطره و استيلاى او آگاهى دارد ، اين است كه خود را تسليم او كند و بنده فرمانبردار او باشد .
امام ( ع ) پس از آن كه مردم را به رعايت ادب و فروتنى در برابر خداوند و اولياى او دستور مىدهد ، آنان را دعوت مىكند كه سخن حقّ را از مردان حقّ بپذيرند ، و مانند كسى كه از مبتلاى به جرب مىگريزد يا همچون تندرستى كه از بيمار دورى مىكند از او دورى نگزينند ، در اين تشبيه ، وجه مشابهت شدّت نفرت
[ 375 ]
و گريز است .
پس از اين امام ( ع ) به آنان تذكّر مىدهد كه از ائمّه ضلال و پيشوايان طريق گمراهى دورى كنند و به آنان هشدار مىدهد كه شما به رشد و صلاح و معرفت صحيح آگاهى نداريد ، و به ميثاق كتاب خدا پايبند نيستيد و به كتاب خدا تمسّك كامل نجستهايد مگر هنگامى كه اين گمراهان و رهزنان طريق هدايت را بشناسيد . و شرط شناخت رشد و صلاح اين است كه تارك آنها شناخته شود ، زيرا معرفت كامل به چگونگى آنها بلكه معرفت هر چيزى منوط به شناخت شكوك و شبهاتى است كه موجب بروز دو دلى و پراكندگى و ترك عمل بر وفق آن شده است ، و چون راه حقّ و صواب همان است كه آن حضرت و پيروان او برآنند ، و آنهايى كه اين طريق را ترك كردهاند همان مخالفان و كسانى هستند كه در امر خلافت با آن حضرت به دشمنى و نزاع برخاسته و رهبرى اهل ضلالت را دارند ، لذا شناخت كامل حقّ و صلاح و رشدى كه آن بزرگوار به آن دعوت مىكند منوط به شناخت دشمنان آن حضرت شده است ، و اگر كسى كه جوياى حقّ است اين را بداند معرفتش كامل مىشود و در راه صواب گام برخواهد داشت و از كسى كه از اين راه منحرف است دورى خواهد گزيد ، اخذ به ميثاق كتاب يعنى تمسّك به قرآن و عمل به احكام آن ، كه مشروط به شناخت كسانى شده است كه اين ميثاق را نقض و به نزاع با آن حضرت پرداختهاند نيز همين معنا را دارد ، يعنى پيروى آن بزرگوار در آنچه طبق كتاب خدا عمل مىكند كامل نيست ، مگر اين كه شبهات كسانى كه با برداشت نادرست از قرآن دچار شبهه شده و حكم آن بزرگوار را نقض كردهاند دانسته شود ، و چون به فساد شبهه و گمراهى آنها آگاه شوند ، از روى بصيرت به ميثاق كتاب تمسّك جويند و بدانند كه آنها ناقض كتاب خدايند ، و از آنها دورى اختيار كنند ، عبارت و لن تمسّكوا به حتّى تعرفوا الّذي نبذه نيز به همين معناست ، يعنى تمسّك به كتاب خدا و اجراى ميثاق آن منوط است به اين كه كسانى كه قرآن را به پشت سر انداختهاند شناخته شوند و دانسته شود كه اينها
[ 376 ]
گمراهند ، تا از آنها دورى و نفرت حاصل شود ، و تمسّك به كتاب خدا تحقّق يابد ، و اجراى ميثاق ان صورت پذيرد ، و غرض از همه اين تأكيدها در باره لزوم شناخت سردمداران انحراف و پيشوايان گمراهى و نفاق و آگاهى به اعتقادات و شبهات آنها و بيزارى جستن از آنان همين است .
پس از تأكيد درباره لزوم شناختى كه ذكر شد ، امام ( ع ) اعلام مىكند كه معرفت را از اهلش فرا گيريد و مقصود از اهل معرفت ، خود آن حضرت و اهل بيت بزرگوار اويند ، كه درود خداوند بر آنان باد ، امام ( ع ) صفت عيش العلم يعنى حيات علم ، و مرگ جهل را براى آنان استعاره فرموده است ، زيرا همان گونه كه سود بردن از چيزى موكول به وجود آن چيز است ، علم و استفاده از آن نيز به وجود آن بزرگواران وابسته مىباشد ، امّا اين كه آنها مرگ نادانى و جهلند براى اين است كه همان گونه كه با مرگ شخص شرور ، شرّ معدوم و زيان آن نابود مىشود ،
در سايه وجود آنها نيز جهل از ميان مىرود و زيانهاى حاصل از آن معدوم مىگردد .