فرموده است : كأنّي أنظر إلى فاسقهم .
احتمال دارد فاسق معيّنى از آنان اراده شده باشد مانند : عبد الملك بن مروان كه در اين صورت ضمير فاسقهم به بنى اميّه و پيروان آنها برگشت دارد ، و نيز محتمل است كه منظور ، مطلق فاسق باشد ، يعنى كسى كه پس از آن حضرت از بنى اميّه به فسق و فجور پردازد ، و صفاتى را كه ذكر فرموده دارا باشد : از قبيل اين كه به ارتكاب منكرات پردازد و به اين اعمال خوگيرد ، و تا پايان عمر آن را مطابق طبع خود يابد . جمله حتّى شابت عليه مفارقه يعنى : تا اين كه موى سرش
[ 351 ]
سپيد گردد كنايه بر همين معناست ، و جمله صبغت به خلائقه به معناى اين است كه ارتكاب منكرات ملكه او گشته و خلق و خوى او شده است ، واژه مزبدا يعنى :
در حالى كه كف بر دهان دارد براى او استعاره شده و بدين طريق به بحرى متراكم تشبيه شده است بدين سبب هنگامى كه خشمگين مىشود توجّه نمىكند چه كارهاى زشتى را در ميان مردم انجام مىدهد همچنان كه دريا اعتنايى ندارد به اين كه چه كسى در آن غرق مىشود ، همچنين كوشش او را در ارتكاب زشتيها و تباهيها به افتادن آتش در هيزم تشبيه فرموده است ، چون همان گونه كه آتش باك ندارد چه چيزى را مىسوزاند ، او نيز از حركات زشت و اعمال بد خود بيمى به دل راه نمىدهد و باكى از كسى ندارد .
پس از اين امام ( ع ) از خردهايى كه در پرتو انوار الهى كامل گشتهاند مىپرسد . واژه مصابيح الهدى را يا براى پيشوايان دين و يا براى قانونهاى كلّى خداوند استعاره قرار داده است ، روشنى خواستن از مصابيح هدايت به معناى اقتدا و پيروى از پيشوايان دين است . الأبصار اللاّمحة الى منار التّقوى يعنى : چشمهايى كه به نشانههاى تقوا و نمونههاى پرهيزگارى دوخته شده است ، واژه منار ، و مصابيح استعاره است . سپس از كسانى مىپرسد كه دلهاى خود را به خداوند تسليم داشتهاند ، يعنى هدف و كوشش خود را مطالعه انوار كبريائى حقّ قرار داده و توجّه خويش را به سوى كعبه وجود او معطوف كردهاند ، عوقدت على طاعة اللّه يعنى : خلفاى الهى از آنها پيمان گرفتهاند كه در فرمانبردارى و طاعت خداوند و مواظبت بر آن استوار باشند .
سپس امام ( ع ) به نكوهش و توبيخ گذشتگانى كه براى مال ناچيز دنيا هجوم آورده ، و همديگر را مورد تعدّى و آزار قرار دادند پرداخته است ، واژه حطام را براى مال و منال دنيا استعاره آورده است ، زيرا داراييهاى دنيا مانند گياه خشك و درهم شكسته به زودى تباه و نابود مىشود ، تشاحّوا على الحرام يعنى : هر يك از آنها بر سر حرام نسبت به ديگرى بخل مىورزد ، منظور از علم الجنّة قانون شريعت
[ 352 ]
است كه انسان را به بهشت مىكشاند و علم النّار وسوسههاى شيطانى است كه زيب و زيور دنيا را آرايش مىدهد ، پرچم بهشت در دست داعيان حقّ و دعوت كنندگان به سوى خداوند است كه عبارتند از پيامبر گرامى ( ص ) و كسانى كه پس از او از خاندانش امامت و رهبرى داشته و اولياى حقّ بودهاند و همچنين آنهايى كه به خوبى از آنها پيروى كردهاند . پرچم جهنّم در دست ابليس و سپاهيان او كه شياطين جنّ و انس و دعوت كنندگان به آتشند مىباشد ، پس از اين امام ( ع ) مردم را سرزنش مىكند كه در برابر اين دو پرچم كه به وسيله داعيان آنها افراشته شده است روى از بهشت برتافته و با كردار زشت خود به سوى آتش گام بر مىدارند ، اين كه امام ( ع ) فرموده است : و أقبلوا بأعمالهم ( با كارهاى خود به آتش رو آوردهاند ) و نه فرموده بوجوههم ( با صورتهايشان ) همچنان كه فصرفوا . . . وجوههم فرموده ، براى اين است كه آنها روى دل به لذّات دنيا و بهره گرفتن از خوشيهاى آن دارند و اين امر مستلزم اعراض از انجام دادن اعمالى است كه انسان را به بهشت مىرساند ، و اين اعراض از عمل براى رسيدن به بهشت ، همان روگردانيدن از آن است ، و بىگمان آنچه انسان از دنيا مىخواهد ، دسترسى به لذّات و رسيدن به خوشيهاى آن است و اعمالى كه او را به اين هدف مىرساند مستلزم دخول در آتش است ليكن چون اين ملازمه تبعى است و آتش ذاتا نمىتواند هدف و مقصودى باشد كه به سوى آن بشتابند ، لذا با كردار ناشايست خود به سوى آن رو مىآورند ، زيرا اعمال آنها مستلزم دخول آنها در آتش جهنم است ، سپس بر سبيل نكوهش يادآورى مىكند كه آنها از دعوت پروردگار ابراز نفرت و رميدگى كردند و دعوت شيطان را پذيرفتند و به سوى آن رو آوردند . جمله و دعاهم تا پايان اين گفتار هشدارى است بر اين كه بر پا دارنده پرچم بهشت خداوند است كه اين كار را به وسيله خلفاى خود در روى زمين انجام مىدهد ، و دارنده پرچم دوزخ شيطان است كه به دست دوستان و پيروان خود آن را بر پا مىكند . و توفيق از خداوند است .
[ 353 ]