لغات
مجانّ : به فتح جمع مجنّ به كسر ميم به معناى سپر است .
مطرقة : به فتح راء و تخفيف ، كفشى كه تو در تو دوخته شده باشد ، گفته مىشود : أطرقت بالجلد يعنى پوست را پوشيدم .
سرق : به فتح سين و راء قطعههاى ابريشم ،
مفرد آن سرقه است ، ابو عبيده گفته است : نام ابريشم سفيد است ، و اين واژه فارسى است و اصل آن سره است يعنى خوب مانند پارچه زريد وزستبر ابريشمى .
[ 254 ]
يعتقبون الخيل : اسبها را نگهدارى مىكنند و مىبندند .
استحرّ القتل يا حرّ : جنگ سخت شد .