فرموده است : و قد علمتم . . . تا بين أهله .
اين سخنان را امام ( ع ) بر سبيل استشهاد بيان فرموده ، و رفتار پيامبر خدا ( ص ) را گواه آورده است كه آن حضرت حدود و احكام الهى را درباره گنهكاران اجرا مىكرد ، ليكن آنها را به سبب گناهشان كافر نمىشمرد ، و نام آنان را از زمره مسلمانان حذف نمىكرد ، اين استشهاد به منزله مستند بطلان عمل آنها ذكر شده است زناكارى را كه پيامبر خدا ( ص ) سنگسار كرده مرد داراى همسر بوده ، و ارتكاب اين گناه و اجراى حدّ درباره او مانع اين نشده كه همچنان بر مسلمانى باقى و احكام اسلام بر او جارى و بر جنازهاش نماز گزارده شود ، و ميراثش ميان كسانش تقسيم گردد . همچنين حال ديگر مسلمانان كه مرتكب معاصى كبيره شدهاند بر همين منوال است ، و ارتكاب كبائر ، مانع جريان احكام اسلام درباره آنها و صدق نام مسلمانى بر آنان نگرديده است ، هرگز چنين كسانى كافر خوانده نشدهاند . ضمير تثنيه در نكحا به واژههاى سارق و الزّاني باز مىگردد ، يعنى استحقاق دزد به بريدن دست و زناكار به خوردن تازيانه ، آنان را از گرفتن سهم خود از غنائم و ازدواج با زنان مسلمان محروم و ممنوع نكرده است ، ضميرهاى جمع در جملات فأخذهم اللّه بذنوبهم . . . تا بين اهله ، به هر يك از گنهكارانى كه
[ 1 ] از جمله اعتقادات فقه خوارج اين بود كه هر كس مرتكب خطا و گناهى شود كافر شده است ،
و امام ( ع ) با آنچه از پيامبر اكرم ( ص ) روايت كرده بر بطلان اعتقاد آنها اقامه حجّت فرموده است . شرح شيخ محمّد عبده بر نهج البلاغه . چاپ بيروت جلد دوّم صفحه 9 . ( مترجم ) .
[ 246 ]
ذكر شدهاند بازگشت مىكند ، و اين جملات بيان حال آنهاست ، ضمير فى أهله به اسلام برگشت دارد .
امام ( ع ) پس از بيان خطا و اشتباه خوارج ، به نكوهش آنان مىپردازد و آنها را آلت دست شيطان معرّفى مىكند ، زيرا وسوسههاى شيطان اساس و پايه خطاها و اشتباهات است . سپس در دنبال سخنان خود از هلاكت كسانى كه در دوستى يا دشمنى او راه افراط و زيادهروى را مىسپرند خبر مىدهد ، زيرا اينها از طريق حقّ و اعتدال خارج ، و به باطل و انحراف گرايش پيدا كردهاند ، چنان كه فرقه نصيريّه و دستههاى ديگرى از غلات در دوستى آن حضرت افراط كرده و او را خدا دانستهاند ، و گروهى در دشمنى او تا آن حدّ پيش رفتهاند كه او را به كفر منسوب داشتهاند ، مانند آنچه از خوارج درباره آن حضرت نقل شده است . امام ( ع ) بهترين مردم از نظر رابطه اعتقادى با او را كسانى مىداند كه در دوستى او نمط أوسط يا راه ميانه را برگزينند ، و اينها هستند كه اعتدال را در مورد آن بزرگوار رعايت كرده « أهل العدل » به شمار مىآيند ، نمط اوسط به جمعيّتى اطلاق مىشود كه نظريّه واحدى داشته باشند ، و در حديث آمده است كه « خير هذه الامّة النّمط الأوسط يلحق بهم التّالي و يرجع إليهم الغالي » يعنى : بهترين اين امّت نمط اوسط است ،
بايد عقب مانده به آنها بپيوندد و تندرو به سوى آنها بازگردد ، مراد از تالى آن مقصّرى است كه كوتاهى كرده و در طرف تفريط قرار گرفته ، و غالى كسى است كه به سوى افراط و زيادهروى پيش رفته است ، امام ( ع ) دستور داده است كه بايد به نمط اوسط يا دسته ميانهرو ملحق شد و ملازم راه سواد اعظم يعنى اكثريّت مسلمانان كه بر يك رأى اتّفاق دارند بود ، و براى برانگيختن رغبت مردم در پيوستن به اكثريّت فرموده است : يد اللّه على الجماعة يعنى : دست قدرت خداوند نگهبان جماعت است ، واژه يد بطور مجاز براى قدرت و حراست خداوند از جماعت به كار رفته است . زيرا اكثريّت در برابر دشمن ، نيرومندتر و انعطاف ناپذيرتر است ، و به سبب وجود آراى زياد و اتّفاق و هماهنگى آنها ،
[ 247 ]
مصونيّت آنها از خطا و اشتباه بيشتر است ، و به سبب كثرت افراد و تنوّع و اختلاف آرا ، درباره امرى كه خير و مصلحتى در آن نيست ، اتّفاق رأى كمتر است ،
همچنين براى احتراز از تفرقه و كناره گيرى از جماعت پرهيز داده و فرموده است :
كسى كه از مردم دورى گزيده ، رأى جداگانه و مستبدّانهاش را در اختيار شيطان قرار داده ، و به سبب جدايى از ديگران خود را در دسترس او گذاشته است ، و چنين كسى را به گوسپندى كه از گله به دور افتاده باشد تشبيه فرموده است ، وجه مشابهت اين است كه كنارهگيرى از جمعيّت و تنهايى ، او را در معرض اغواى شيطان و در محلّ هلاكت و نابودى قرار داده است ، همچنان كه گوسپندى كه از گله جدا شده و تنها مانده در معرض هجوم گرگ و نابودى است ، سپس امام ( ع ) دستور مىدهد كه هر كس به اين شعار دعوت كند او را به قتل برسانيد ، و مراد از اين شعار ، دورى جستن از جماعت و بر رأى خود بودن و خودكامه زيستن است .