لغات
كرثه الأمر : آن كار او را دچار دشوارى و اندوه ساخت .
موزع : فريب خورده زوافر الرّجل : ياران و افراد قبيله
[ 231 ]
نكّب : به تشديد كاف جمع ناكب به معناى منحرف است مانند با ذل و بذّل حشّاش : جمع حاشّ ، آتش افروز و نيز حشاش به كسر حاء و تخفيف شين جمع ديگر آن است مانند نائم و نوّام و نيام ، و گفته شده به معناى چيزى است كه آتش به آن افروخته مىشود .
برح : به سكون راء : سختى و آزار ، گفته مىشود : لقيت منه برحا بارحا يعنى آزار زيادى از او ديدم ، ترحا نيز روايت شده است و به معناى اندوه مىباشد .