لغات
أمور : سريعتر و با نفوذتر حفافا الشّىء : دو سوى آن أبسلهم : آنان را تسليم نابودى گردان منسر : بخشى از سپاهيان أعنان مساربهم : اطراف چراگاهها ، و مفرد آن مسربه است ذمار : آنچه حمايت آن بر انسان واجب است نسيم : نفس جأش : تپش و اضطراب دل در هنگام ترس لهاميم العرب : اشراف عرب عوالى : جمع عاليه ، نيزهاى كه در هنگام زدن تا يك سوّم آن در بدن فرو رود خميس : لشكر مسارح : چراگاه و مفرد آن مسرحه است موجدة : خشم نواحر : جمع نحيره ، آخرين شب و روز ، هر ماه ،
مانند اين است كه اين شب و روز ، ماه آينده را سر مىبرد ، و در اين جا به معناى سرزمينهاى دور دست است .