شرح
محور اين خطبه بر نفرين به آن مردم است ، و با پرسش از چگونگى احوال ناخوشايند و روش زشت و مخالفت آميز آنها بر سبيل انكار و سرزنش آغاز شده است ، سپس از اين كه پيشنهاد كردهاند امام ( ع ) شخصا براى جنگ بيرون رود ،
نيز آنان را نكوهش مىكند ، پس از آن درباره اين كه چه كسى سزاوار است به جاى او براى نبرد روانه شود ، اشاره كرده و بعد از آن مفاسدى را كه در صورت عزيمت آن بزرگوار به جبهه نبرد روى خواهد داد بيان فرموده ، و آن را خلاف مصلحتهايى كه بر شمرده ، و قوام امور دولت و نظام جهان اسلام ، به حفظ و رعايت آنها بستگى دارد دانسته است ، و نادرستى پيشنهاد آنها روشن است .
امام ( ع ) خروج خود را از مركز حكومت به همراه سپاهيان ، به تيرى كه در تيردان خالى باقى مانده باشد تشبيه فرموده ، و جهت شباهت اين است كه : آن حضرت پيش از اين دستههايى را روانه جنگ ساخته و بر آن بود كه سپاه ديگرى از باقيماندهها آراسته و اعزام كند ، و چون پيش از اين بزرگان و رزمجويان و دلاوران قوم روانه جنگ شده بودند ، خروج خود را به تنهايى به همراه اين سپاه به تيرى كه در تيردان خالى باقى مانده باشد تشبيه فرموده است ، در عرف مردم معمول است كه اگر بزرگى به سبب ضرورتى كار خود را ترك كند ، و كسى را كه از وى فروتر است به جاى خود بگمارد ، و امور مهمّى را كه جز به وسيله خود او انجام نمىپذيرد رها كند ، گفته مىشود كه فلانى آن كار مهمّ را رها كرده و رفته است كه مانند تير در تركش ناآرام و بىقرار باشد . امام ( ع ) واژه قطب را براى خويش استعاره فرموده ، زيرا همان گونه كه چرخش آسيا به قطب يا محور آن وابسته است ، گردش امور و مصالح اسلام نيز به وجود آن حضرت بستگى دارد ، در اين بيان ، اسلام و مردم آن به آسيايى تشبيه شده كه اگر آن حضرت مركز را رها كند و عازم ميدان جنگ شود ، امور مسلمانان دچار پريشانى مىگردد و همچون آسيايى كه از مدار خود خارج و حركات آن نامنظّم شود ، كار اسلام و مسلمانان دستخوش اضطراب و نابسامانى مىگردد ، امام ( ع ) پس از بيان دلائل فساد رأى
[ 202 ]
آنها ، حكم به نادرستى پيشنهاد آنها داده و آن را با سوگندى صادقانه تأكيد فرموده است ، سپس چون آن بزرگوار از بدرفتارى و كثرت مخالفت آنها با دستورهايش ،
دلتنگ شده سوگند ياد كرده است كه اگر اين اميد در دل نبود كه در برخورد با دشمن چنانچه مقدّر باشد ، سعادت شهادت را به دست بياورد ، هر آينه از آنها دورى مىگزيد ، بىآن كه از اين امر متأسّف ، و يا هرگز خواهان بازگشت به سوى آنها باشد . و توفيق از خداست .
[ 203 ]