شرح
شريف رضىّ گفته است : وذحة به معناى سوسك است ، و اين سخن اشاره است به حجّاج ، و او را با سوسك داستانى است كه جاى ذكر آن نيست .
امام ( ع ) اين بخش از خطبه را در كوفه ايراد فرموده و ضمن آن ياران خويش را به جنگ مردم شام ترغيب ، و از سستى آنها در اين امر اظهار دلتنگى مىكند ، از اين رو نخست ناآگاهى آنان را به فتنه و آشوبهايى كه در آينده روى خواهد داد و دانستن آنها از دايره توان آنها خارج است يادآورى ، و سپس با توجّه به اين كه علم او مأخوذ از خداوند و پيامبرش ( ص ) مىباشد ، گوشزد مىفرمايد كه اگر آنچه را او مىداند آنها مىدانستند . همگى براى رهايى خود به چارهجويى مىافتادند و سراسيمه سر به بيابان مىگذاردند ، و بر گناهان و كوتاهى خود در انجام اوامر و احكام خداوند كه تا ابد اساس نظام جهان آفرينش است به گريه و زارى مىپرداختند ، و متوجّه مىشدند كه اگر اوامر خداوند را انجام داده بودند دچار چنين فتنههايى نمىشدند ، ليكن آيات خداوند را كه گوشزد آنها شده بود فراموش كردند ، و بر آنچه بيم داده شده بودند اطمينان كردند ، در نتيجه افكار و
[ 191 ]
انديشههاى آنان كه پايه نظام امور آنها بود تباهى گرفت و به دنبال آن كارهاى آنها مختلّ و پريشان گشت و دشمن بر شهرهاى آنان چيره شد ، گفته شده كه مراد آن حضرت از جمله ممّا طوي عنكم غيبه يا علمه ( از آنچه راز آن از شما پوشيده شده است ) احوال هولناكى است كه گنهكاران در آخرت مشاهده خواهند كرد ، ولى معناى نخست با سياق كلام مناسبتر است .
امام ( ع ) در دنبال اين مطلب ، دلتنگى و ملالت خود را نسبت به آنها ابراز ، و آرزوى جدايى از آنها و پيوستن به برادران خود را مىكند ، برادرانى كه دوستان خدا ، و از ايمن انديشه ، و برترى خرد و بردبارى برخوردار بودند ، و جهل جاهلان نمىتوانست آنها را از جاى بلغزاند ، صداقت و اخلاص در دين شيوه هميشگى آنها بود و هرگز بر نفس خويش يا ديگران ستم نمىكردند ، آنها بر همين شيوه پسنديده زيستند و درگذشتند ، و در سلوك جادّه حق جز به خدا به چيزى ديگر توجّه و التفات نداشتند ، و در نتيجه به ثواب دايم و نعمتهاى جاويد آخرت رسيدند .
در جمله فظفروا بالعقبى الدّائمة واژه ظفر قرينه براى ثواب است كه حذف شده است . در جمله و الكرامة الباردة مطابق رسم عرب است كه نعمت و كرامت را با صفت برد ( خنكى ) توصيف مىكنند .
سپس امام ( ع ) به فتنه و آشوبهاى بزرگى كه دامنگير آنها خواهد شد و از آن آگاهى ندارند اشاره مىكند و منظور آن حضرت فتنه حجّاج است ، او فرزند يوسف ابن حكم بن ابى عقيل بن مسعود بن عامر بن معتب بن ملك بن كعب بن اخلاف است و اينها گروهى از قبيله ثقيف بودهاند ، حجّاج چشمهايى ناتوان و آوازى نازك داشت ، ذيّال بود يعنى دامن جامهاش را به زمين مىكشيد و متكبّرانه مىخراميد ، ميّال بود يعنى خودپسند و هوسباز بود ، اين كه امام ( ع ) فرموده است :
يأكل خضرتهم يعنى سبزهزارهاى آنها را مىخورد ، اشاره است به شكوه و سلامت جان و مال و حسن احوال كنونى آنها ، و كنايه از اين كه او اينها را از ميان مىبرد و اوضاع را دگرگون و به ضدّ خود مبدّل مىسازد ، واژه أكل استعاره است و وجه
[ 192 ]
استعاره نيز روشن است ، همچنين واژه شحمة ( پيه ) را براى ثروت و قوّت آنان استعاره فرموده است ، و واژه إذابة كه به معناى گداختن است براى توصيف چگونگى از ميان بردن ثروت و قوّت آنها از طريق كشتار و به خوارى كشانيدن آنان به كار رفته است ، آنچه حجّاج در دوران حكومت خود بر سر مردم عراق آورده مشهور و گواه صدق گفتار امام ( ع ) است ، و ما پيش از اين در آنجا كه از كوفه سخن راندهايم شمّهاى از كارهاى او را شرح دادهايم ، سپس فرموده است إيه أبا وذحة ، واژه إيه اسم فعل براى امر است اگر بدون تنوين باشد به معناى اين است كه از مخاطب خواسته مىشود ، به گفتارى كه با يكديگر داشتهاند ادامه دهد ، و اگر با تنوين باشد براى درخواست مطلق انجام دادن كارى يا بيان كردن مطلبى است ، و گفته شده كه خالى بودن آن از تنوين براى وقف ، و تنوين آن براى وصل به ما بعد مىباشد ، امّا اين كه امام ( ع ) به حجّاج لقب ابا وذحه داده است ، چنان كه نقل شده ، روزى حجّاج بر بالاى سجّاده خود نماز مىگزارد ، در اين هنگام سوسكى به سوى او پريد ، حجّاج گفت : نحوّها عنّى فأنّها وذحة من وذح الشّيطان يعنى : اين را از من دور كنيد ، زيرا اين از كثافات شيطان است ، نيز نقل شده كه گفته است : خدا بكشد آنهايى را كه گمان مىكنند اين آفريده خداست ، به او گفته شد ، پس اين چگونه پديد آمده ؟ گفت : اين از كثافات شيطان است ، گويا حجّاج سوسك را به مناسبت اندازه و شكل آن به پشكل گوسفند كه در اطراف دنبه و رانهاى او مىچسبد تشبيه ، و آن را براى سوسك استعاره كرده و به سبب پليدى شيطان و ناخوشايندى صورت اين حيوان ، آن را به ابليس نسبت داده است ، يا اين كه بدين سبب كه حواسّ او را در نماز مشوّش كرده اين نسبت را به او داده است ، ابو علىّ بن مسكويه [ 1 ] نقل كرده كه حجّاج آن
[ 1 ] ابو على احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه يا مشكويه از اهالى رى بوده است ، در همه علوم بويژه در حكمت عملى جز ابن سينا مانندى نداشته است ، برخى از دانشمندان در حقّ وى دعوى تشيّع كردهاند ، كتاب تجارب الامم ، و تهذيب الاخلاق از جمله آثار اوست ، وفات او را سال 421 ه نوشتهاند . فرهنگ دهخدا ( مترجم )
[ 193 ]
را با عصايش دور كرد و گفت خدا تو را لعنت كند تو يكى از كثافات شيطانى ،
برخى از شارحان به جاى وذحة ودجة با دال و جيم روايت كردهاند كه اشاره است به اين كه او سفّاك و خونآشام و قطع كننده شاهرگ گردنهاست ، ليكن اين روايت ، بعيد به نظر مىآيد .
[ 194 ]