فرموده است : بأوليّته وجب أن لا أوّل له .
يعنى به سبب اوليّت او لازم مىآيد كه او را آغازى نباشد ، چون منظور امام ( ع ) از اوليّت خداوند ، اين است كه او مبدأ همه چيزهاست و مراد آن حضرت از آخريّت او ، اين است كه او غايت و نهايتى است كه همه اشيا در هر حال به او منتهى مىشود ، بنابراين لازم مىآيد كه براى او اوّلى كه مبدأ هستى او باشد ، و آخرى كه به آن منتهى و متوقّف شود وجود نداشته باشد ، اين كه امام ( ع ) در توصيف گواهى خود بر يگانگى خداوند فرموده است كه در اين شهادت درون با برون و دل با زبان همراه است ، كنايه از خلوص اين شهادت از شايبه نفاق و انكار بارى تعالى است ، سپس مردم را هشدار و پرهيز مىدهد كه با او دشمنى نورزند و نافرمانى وى نكنند ، و سخنان او را دروغ نشمارند ، و اين سخن براى نكوهش كسانى است كه چشم بصيرت آنها از ديدن فضايل آن حضرت ناتوان است ، و نيز اشاره است بر اين كه خبر دادن از حوادث آينده براى شخصيّتى مانند او در خور امكان است ، پس از آن آنچه را مىخواهد به آگاهى مردم برساند و آنچه را پيش از اين خبر داده به پيامبر خدا ( ص ) مستند مىدارد تا شاهدى بر صدق گفتارش باشد و آن را تأكيد مىفرمايد به منزّه بودن پيامبر ( ص ) از دروغگويى در تبليغ رسالت ، و شنونده كه خود او است در آنچه از رسول اكرم ( ص ) شنيده و نقل مىكند از دروغ مبرّاست ، و ما در فصول پيش بيان كردهايم كه چگونه امير المؤمنين ( ع ) از پيامبر اكرم ( ص ) علوم را فرا گرفته است .
[ 18 ]