ترجمة
و نيز از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، بمعاويه :
پس از حمد و ثناى خدا و رسول ، آن هنگام فرا رسيده است ، كه با نگريستن و دقّت در امور هويدا سود برى ( و خلافت مرا گردن نهى ، ولى ميدانم كه بجاى پيروى از حقّ و حقيقت ) تو سخت راه پيشينيانت را پيمودى ، بواسطه دعاوى پوچت ، و بىباكانه خود را در دروغها افكندنت ، و آنچه كه از رتبه تو برتر است بكذب بر خويش بستنت ، و آنچه از ديگران ، و نزد تو سپردهاند ربودنت ، و براى از حق دور ماندنت ، و منكر شدنت چيزى را كه از گوشت و خونت برايت لازمتر است ، از آنچه كه گوش تو آن را نگهداشته و سينهات از آن لبريز است ( خلاصه تو اگر بخواهى خوب ميتوانى راه حق را تشخيص دهى و احاديثى كه از رسولخدا ( ص ) درباره خلافت من شنيده بكار بسته ، و از احكام و فرامين من سرپيچى نكنى ، لكن شيطان جهان را بر تو آراسته است ، هر ساعت بهانه ميآورى و نغمه تازه ساز ميكنى ، گاهى شام و جانشينى مرا ميخواهى ، گاهى بخونخواهى عثمان برميخيزى ، آخر اين ره كه تو مىپيمائى ) جز گمراهئى است آشكار و پس از پديدار آمدن راستى جز اشتباهكارى ، و بباطل درآميختن است ، پس از اشتباهكارى و حق را بباطل در آميختن بترس ، چرا كه چندى است ، تبهكارى پردههاى خويش را فروهشته و تاريكيش ديدهها را از ديدار باز داشته است .
مرا از تو نامه رسيده است كه گفتار آن درهم ، و پراكنده ( و مطالبش از سياق نگارش خارج ) است ، قواى آن سست و ناتوان ، و از صلح و آشتى در آن افسونهائى بود ، كه دانش و بردبارى تو آنها را نبافته و ننگاشته است ( بلكه بيخردى و نادانى تو از سطح و ذيل آن نامه هويدا است ) تو با اين سخنان نادرست و سست بدانكس مانى كه در زمين هموار و پر شن گير كرده و يا همچون كسى هستى كه در تاريكى بسيار فرو رفته باشد ( با دلى تاريك ، و قدمى نااستوار بكار خويش درمانده نه براى رياست و خلافت كه سخت دلباخته آنى راهى دارى ، و نه از آن
[ 992 ]
دست كشيدن ميتوانى ) تو خود را بجائى بلند بركشيدى كه نشانههاى آن دور ، و اوجش بسى بلند است ، شهباز بلند پرواز را پاى برفراز آن نرسد ، و با ستاره عيّوق برابرى تواند كردن ( مردك پست مگر خلافت و قضاوت در امور مسلمين كارى كوچك است ، كه همچون تو كسى آرزوى رسيدن بدان مقام را در سر بپروراند ، اينمقام در خور كسى است كه عالم بامور و از جانب خدا و رسول بدان گمارده شده باشد ) .
پناه بر خداى اينكه تو پس از من عهدهدار امر مسلمين گردى ، و بست و گشاد كارشان با تو افتد ، يا بستن پيمان و گشادن پيوندشان را زمام بدست تو دهم ( خدا چنان روزى را نياورد و چون تو كسى را بر آنان فرمانروا نكند ) هم اكنون درباره خويش بينديش ، و خود را آماده ساز ( براى بيعت با من و جبران مافات ) كه اگر تقصير و كوتاهى كردى ، تا آن هنگام كه بندگان خداى ( و لشگريان من به پيكار با تو ) برخيزند ، كارها را در برويت بسته شود ، و چيزيكه امروز از تو پذيرفته ميشود پذيرفته نگردد ( آنگاه از كرده پشيمان خواهى بود ، و خود كرده را تدبير چيست )