ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه بخوارج نهروان فرموده هنگاميكه بلشگرگاه ايشان وارد شدند ، و آنها منكر حكومت حكمين بوده ، و بر اين سخن پا فشارى داشتند ، پس حضرت عليه السّلام فرمود : آيا تمامى شماها با ما در صفّين بوديد ، گفتند بعضى از ما بوده ، و بعضى نبودهاند ، فرمود از هم جدا و دو دسته شويد ، آنها كه در صفّين حاضر بوده دسته ، و آنانكه حاضر نبوده دسته شوند ،
تا من هر يك را طبق سخنش پاسخ گويم ، پس آنگاه ندا در داد ، كه حرف را كم كنيد ، دلهاتان را بمن بسپريد . به سخنم گوش دهيد ، و از هر كس گواهى طلبيدم بايد طبق آنچه ميداند در اين امر گواهى دهد ، پس آنحضرت عليه السّلام سخنهائى با آنها فرمود از جمله اينكه :
[ 328 ]
مگر آن وقتى كه اهل شام از روى ريو و حيله و فريب قرآنها را بر سر نيزه زدند ، شما خودتان نگفتيد اينان برادران و اهل دين و با ما هم كيشاند ، همه از ما پايان دادن جنگ را خواستار ، و پناهنده بقرآن شدهاند ، صلاح آنست كه آنها را بپذيريم ، و اندوهشان را برطرف كنيم ، مگر آنوقت بشما نگفتم ،
اينكار ظاهرش ايمان و باطنش عدوان است ، اوّلش موجب رحمت بر آنها ، و آخرش مورث زحمت و ندامت شما است ( گوش باين حرفها و سر و صداهاى فريبنده نداده با كمال سختى و قرصى ) روشتان را دنبال كنيد ، و از همان راهى كه ميرفتيد باز نمانده ، و دندانها را روى هم فشار داده دنباله و فرياد هيچ فرياد كننده التفات نكنيد ، زيرا كه اگر ( گوش بناله معاويه شيطان و يا عمرو عاص مكّار بدهيد و ) در خواستش را بپذيريد ( شما را ) گمراه ميكند ، و اگر پاسخ نگوئيد خوار ميگردد ( لكن شما گوش بسخن من نداده و مخصوصا همين ) شما را ديدم كه باندازه در پاى آن امر اقدام و كوشش كرديد ،
تا آنكه اين امر انجام گرفت ، در صورتيكه بخدا قسم اگر من فرضا از حكومت حكمين سرباز زده و آنرا نمىپذيرفتم . واجبى از من فوت نشده ، و خداوند گناه ترك آنرا بر من بار مينمود ، و بخدا سوگند اگر هم من در اين امر اقدام مينمودم سزاوار بود كه از من پيروى بشود ، زيرا كه من با قرآن كريم همراه بوده و از زمانيكه با آن پيوند كردهام هيچوقت از آن جدا نشدهام ( اوامر و نواهى من تمام تحت دستورات قرآن است . و اكنون شبهه را قوى گرفته ، اگر من شما را امر بپذيرفتن آن حكومت كرده بودم ، شما را نميرسيد كه بمن اعتراض كنيد ، و در صورتيكه شما را از آن نهى كردم و خودتان در انجام آن كوشش كرديد ،
ديگر حرف حسابى شما با من چيست ، پس از آن حضرت اشاره بسوابق خويش در اسلام كرده فرمود ) ما با رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله بوديم ، و آسياى قتل و خونريزى بين پدران و فرزندان و برادران و خويشان ( ما كه برخى مسلمان شده ، و برخى هنوز كافر بودند ) دور ميزد ، و هر چه مصيبت و سختى شدّت ميكرد در ما نميافزود ، مگر ايمان و استوارى در راه حقّ ، و تسليم شدن به پيش آمد ، و شكيبائى بر سوزش زخمهاى كارى ما ( مصيبت اينجا است كه ما آن روز با كفّار براى پيشرفت اسلام ميجنگيديم ) لكن امروز صبح كردهايم در حاليكه بايد با برادران دينى خود بجنگيم ، براى آنچه كه از انحراف از حقّ و كجى از راه راست و اشتباه كاريها و تاويلات ( نادرست از معانى قرآن ) كه در دين داخل شده است ، پس هر گاه وسيله بدست آمد كه خداوند بآن واسطه پراكندگى ما را جمع نمايد ، و بباقى احكام
[ 329 ]
اسلامى كه در بين ما مانده است نزديك شويم ، آنوقت در آن كار رغبت كرده ، و از سواى آن أمر روگردان خواهيم شد ( لكن فعلا با كجروان ، و اشتباهكاران ميجنگيم ، تا آن وسيله بدست آيد يعنى درباره احكام اسلام و قرآن توافق نظر حاصل گردد ، آنوقت دست از جنگ خواهم كشيد )