ترجمة
اين كلام گزيده از سخنان طولانى آنحضرت عليه السّلام است كه جارى مجراى خطبه بوده و در آن از بعضى از مفاخر خويش سخن رانده فرمايد :
( در بدو امر براى يارى اسلام ) من برخاستم هنگاميكه ديگران ( از ترس دشمن نشسته و ) خود را باختند خويش را نماياندم در وقتى كه آنان سر در گريبان عجز پيچيده و پنهان شدند گويا شدم من زمانيكه زبان آنان ياراى سخن گفتن نداشت بنور آلهى راه پيمودم در حينى كه ديگران ايستاده بودند ( و پيش پاى خود را در اثر جهل نميديدند با اينكه در تمام شئون اسلامى من از تمام مدّعيان خويش جلو بودهام با اين وصف
[ 118 ]
هيچگاه سر و صدائى راه نينداخته و مانند آنها سخنى بلاف و گزاف نراندهام ) صوتم از همه آنان كوتاهتر و مقامم از تمامى آنان بلندتر بود ( كارهاى سخت را باثبات قلب و آرامش از پيش برداشتم ) پس عنان ( رخش سبك خيز ) فضائل را گرفته و پرواز كردم ( بهر طرف خواستم تاختم ) تا اينكه گوى سبقت را ( از ميدان مجاهدت ) ربودم و ( در مركز دين ) همچون كوهى كه ( دست طوفانهاى ) حوادث آنرا از جاى نكنده و از وزش بادهاى تند نلرزيده و از جاى در نرود ايستادم براى هيچكس در خويش جاى سرزنش و غيبتى باقى نگذاشتم ( خرده گيران را درباره من مجال دم زدن نماند ) ذليل نزدم عزيز و قوى پيشم ضعيف است تا اينكه حق را از اين گرفته و بآن برسانم من بقضاى خدايتعالى رضا و حكم او را گردن نهادم ( اى شنونده ) آيا مىبينى مرا كه برسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دروغ بندم ( و حال آنكه آنحضرت مرا خليفه بلا فصل خويش قرار داد ) . بخدا سوگند اوّل تصديق كننده آن حضرت منم پس اوّل كسى كه دروغ بر او ببندد نخواهم شد پس من ( در اين امر ) نظر كردم كه آيا مردم را به بيعت خود و اطاعت خدا بخوانم يا اينكه خود اطاعت خدا كنم ( و خلافت را بديگرى واگذار نمايم ) پس ديدم اطاعت كردنم بر بيعت گرفتنم پيشى دارد و پيمان ديگرى در گردنم ميباشد ( پيغمبر از من پيمان گرفته و مرا امر بصبر و شكيبائى كرده تا وقتى كه يارانى پيدا نموده و حقّ خويش را آنوقت مطالبه نمايم پس من هم صبر كردم )