ترجمة
قسمتى از همين خطبه است : در وصف بهشت ( اى كسيكه بزيب و زينت اين جهان پاى بندى ) اگر بديده دل بسوى آنچه از بهشت كه براى تو وصف كرده ميشود نظر افكنى ، البتّه نفس تو از هر چه از خواهشها و خوشيها و آرايشهائيكه در اينجهان در نظرت جلوه كرده است بيميل و از آن دورى خواهى گزيد ، و در آهنگ و نواى بهم خوردن برگهاى درختانيكه ( درهم پيچيده و ) در كنار جويبارهاى بهشت ريشههايشان در تودههاى مشگ پنهان گشته ،
و در خوشههاى مرواريد تازه و تريكه در شاخهاى كلفت و نازك آويزان ، و در آن ميوههاى الوانيكه در پوست شكوفههاى آن درختان نمايان ، و بدون زحمت و رنج چيده ميشود ، و طبق ميل چيننده بدست ميآيد ، متفكّر و مدهوش خواهى ماند ، و براى اهل بهشت در جلو قصرهاى آن ( بدست غلمان پاك سرشت ظرفها و جامههاى ) عسلهاى پاكيزه و شربتهاى مصفّا گردش داده ميشود ( تا هر كه خواهد از آن بياشامد ) بهشتيانند كه عطا و بخشش الهى شامل حالشان ميشود ، تا آنگاه كه در سراى هميشگى ( كه خدا برايشان مقرّر داشته ) فرود آيند ، و از انتقال و سفرها ( ى عالم مرگ و برزخ و قيامت ) آسوده گردند ، هان اى شنونده اگر مشغول سازى ديده ( دلت ) را بجانب آن مناظر بهجت انگيزيكه بتو خواهد رسيد البتّه از شوق رسيدن بآنها جان از تنت بيرون رود ، و البتّه از فرط شتاب براى وصول بآن مناظر ( ديدنى ) از همين مجلس من بهمسايگى اهل گورستان خواهى شتافت ، خداوند به فضل و رحمتش ما و شما را از كسانى قرار دهد كه از صميم قلب براى رفتن بمنزلهاى نيكان تلاش و كوشش مينمايند سيّد رضى ره فرمايد : چند سخن شگفت انگيز اين خطبه را معنى اين است :
حضرت ميفرمايد : يؤرّ بملاقحة لفظ أرّ كناية از نزديكى است عرب گويد : أرّ الرّجل المرئة آنگاه كه زن را هم آغوش خويش قرار دهد ، و فرمايش ديگر آنحضرت عليه السّلام كأنّه قلع دارى عنجه نوتيّه قلع بادبان كشتى و دارىّ منسوب بدارين است ، و آن شهرى است كنار دريا كه عطر از آن آورده ميشود و عنجه يعنى آن را برگرداند گفته ميشود :
عنجت النّاقة ( كنصرت ) أعنجها عنجا آنگاه كه سر شتر را برگردانى ، و فرمايش ديگر آنحضرت عليه السّلام ضفّتى جفونه از اين جمله اراده فرموده است دو طرف پلكهاى چشم آن
[ 456 ]
طاووس را و ضفّتان يعنى هر دو جانب . و سخن ديگر آنحضرت عليه السّلام و فلذ الزّبرجد فلذ جمع فلذة و آن بمعناى قطعه و پاره ميباشد و كبآئس جمع كباسه بمعنى عذق است يعنى خوشه خرما و عساليج بمعنى شاخهها ، و مفرد آن عسلوج است