ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه چون نزديك بصره رسيد ، گروهى از بصريان شخص عربى را نزد آنحضرت فرستادند ، تا حقيقت حالش را با همراهان عايشه بر ايشان روشن سازد ،
تا شبهه آنان زايل گردد ، آنگاه امير المؤمنين عليه السّلام بطورى امر خويش را بر آنان واضح ساخت كه آن مرد فرستاده دانست حق بجانب حضرت است ( و عايشه و يارانش باطلاند ) پس حضرت بآن مرد فرمود اكنون كه حق برايت روشن ، و حجّت بتو تمام شد با من ) بيعت كن ، آن مرد در پاسخ گفت من فرستاده قومم ، و تا بنزد آنان باز نگشته ( و مشورت نكنم ) بيعت نخواهم كرد .
پس امام عليه السّلام فرمود : ( بگو بدانم ) تو بينائى باينكه اگر كسانيكه از جانب ايشان بنزد من آمده ،
تو را پيشرو فرستاده تا زمينى كه در آن باران باريده ( و پرگياه و خرّم است ) بر ايشان پيدا كرده ، و بسويشان باز گشته ، و از گياه و آب اخبارشان نمائى ، و آنها ترا مخالفت كرده ، و در زمينى بىآب و گياه فرود آيند ، تو چه خواهى كرد ، گفت ( البتّه ) من بر خلاف آنان را واگذارده ، و بجاى پر آب و گياه خواهم رفت ، حضرت فرمود : اكنون دستت را ( براى بيعت با من ) دراز كن ( كه از سرزمين بىآب
[ 466 ]
و گياه باطل ببوستان سبز و خرّمى رسيده ، كه از هر سوى آن چشمههاى زلال حقيقت جارى است ) آن مرد گويد : بخدا سوگند ( در اين هنگام ) بطورى حجّت بر من تمام شد كه ديگر ياراى سركشيدن در خويش نيافته و با آنحضرت عليه السّلام بيعت كردم .
سيّد رضى عليه الرّحمة فرمايد : آنمرد معروف به كليب جرمى است ( كه در تواريخ او را به بنى جرم ابن زبان ابن حلوان كه شعبه از بنى حميراند منسوب داشتهاند ) .