ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است كه در آن حوادث و پيشآمدهاى ناگوار آينده را اخبار
[ 263 ]
فرموده : او است خداونديكه پيش از هر اوّلى اوّل ( و مبدء كليّه موجودات ) و پس از هر اخرى آخر ( و بازگشت كلّيّه موجودات بسوى او ) ميباشد ، باوّليّت و مبدئيّت او لازم آيد كه اوّلى نداشته باشد ( و گرنه مؤخر ميبود ) و باخريّت او لازم آيد كه آخرى نداشته باشد ( و گرنه بازگشت موجودات بسوى او نبود ، ذاتى است دانم و قائم كه كسى پيش از او نبوده ، و پس از وى نيز نخواهد بود ) گواهى ميدهم كه خدائى جز او نميباشد ، گواهى كه پيدا و نهان و دل و زبانم با آن يكى است ، ايگروه مردم نكند كه مخالفت و دشمنى با من شما را بگناه وادار نمايد ، و مبادا كه نافرمانى از من شما را به حيرت و سرگردانى دچار سازد ، و نيايد وقتى كه ( از اخبار غيبى ) چيزيكه از من مىشنويد ( از روى شگفتى ) زير چشمى بهم نگاه كنيد ، بآن خدائيكه دانه را شكافته ، و بشر را آفريده سوگند است كه آنچه را كه من بشما خبر ميدهم همه از جانب پيغمبرى صلّى اللّه عليه و آله است كه درسى نزد كسى نخوانده ( و علوم را بوسيله وحى از خدا فرا گرفته و بمن القا فرموده است ) رساننده آن اخبار ( بمن ) دروغ نگفته ، و شنونده نادان نبوده است ( يكى از آن اخباريكه از پيغمبر اكرم شنيدم اين است كه ) گويا مىنگرم شخصى بسيار گمراه را ( معاويّه يا عبد الملك مروان ، يا دجّال را ) كه در شام مانند حيوانى فريادى زده ( لشگريانى گرد خود فراهم كرده ) و پرچمهاى خويش را در نواحى كوفه نصب كند ( مانند پلنگ خشمناك دهان باز كرده خشم ) و سركشيش تند شود ، پاى سنگين ( جور و ستم ) خود را بزمين بكوبد ، فتنه و آشوب او فرزندان كوفه را به نيش خويش بگزد ، و امواج جنگ و خون ريزى بزمين بكوبد ، فتنه و آشوب او فرزندان كوفه را به نيش خويش بگزد ، و امواج جنگ و خونريزى متلاطم گردد ، در اين هنگام از چهره گرفته و درهم روزها ظلم و ستم آشكار ، و از شبها گزندگى رنج و ألم نمايان است ،
( مردم كوفه در روز و شب از دست او بانواع آزارها ، و قتل و غارتها گرفتار گردند ) و وقتى كه درخت كشته آن ستمگر روئيده و ميوههايش رسيد ( خوب بر مردم مسلّط شد ) گلوى او مانند شتران مست به شقشقه و صدا افتد ، برقهاى نيزهها ، و شمشيرهاى او درخشيدن گرفته ،
پرچمهاى فتنههاى مشكله بسته گردند ، و مانند شبهاى تار ، و درياهاى موّاج ( بسوى اهل كوفه ) رو آور شوند هان چقدر بر كوفه بادهاى تند وزنده ، و طوغانهاى غبار درهم شكننده بگذرد و آن را ويران نمايد ) و باندك زمانى اهل آنرا همگروه بهم در پيچيده ، ايستادگان ( قوى مانند خوشه ) درو شوند ، و افتادگان ( ضعيف همچون گندم در زير پاى فتنه و فساد ) كوبيده كردند ،
[ 264 ]
( مردم را ميكشند و خرمن وجودشان را بباد فنا ميدهند ) .