ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است در موقعيكه اهل كوفه از جنگيدن اهل شام بيمناك بودند بيان فرموده و آنان را نكوهش كرده و برفتن بسوى دشمن امر مينمايد .
( اى اهل كوفه ) از بس شما را سرزنش كردم دلتنگ شدم ( آخر براى چه ) شما بزندگى دنيا ( ى فانى ) عوض از آخرت ( باقى ) و به نشستن ذلّت بجاى عزّت خوشنود گشتهايد هر وقت شما را به پيكار دشمنان دعوت كردم ديدگانتان ( در مغز سرها ) بگردش افتاد مثل اينكه در گرداب موت و بيهوشى مرگ
[ 113 ]
افتادهايد ( همينكه سخن از جنگ بميان ميايد ) همه در جواب من عاجز و متحيّر ميمانيد بطوريكه گويا ديوانگى بر دلهاتان عارض شده و عقل نداريد هيچوقت شما مورد اطمينان من نبوده و ركن ( و سپاهى ) با عزّت و شوكت نيستيد كه انسان بشما ميل كرده و ( در دفاع از خصم ) نيازمند ( يارى ) شما باشد شما شترانى را ميمانيد كه ساربانانشان گمشده باشند و از هر طرف جمع كرده شوند از طرف ديگرى پراكنده ميگردند قسم بذات خداوند كه شما آتش جنگ را بد گرم ميكنيد دشمن ( با آماده ساختن وسائل جنگ ) با شما مكر ميكند و شما ( مهيّاى پيكار نشده ) و با او مكر نميكنيد از اطراف ( كشور ) شما ( بوسيله آنان ) كاسته ميشود ( و به رك غيرت شما نخورده ) و خشمناك نميشويد آنان ( از فكر شما ) بخواب نميروند و شما در خواب غفلت سرگردانيد بخدا سوگند فرو گذارندگان جنگ دشمنان مغلوبند بخدا قسم گمان من در ( حقّ ) شما اينست كه اگر هنگامه جنگ برپا شود و معركه مرگ گرم گردد شما از گرد پسر ابيطالب جدا شويد بدانسان كه سر از تن جدا ميشود ( همان طور كه سر جدا شده ديگر بتن ملحق نميشود شما چنان ميگريزيد كه هيچوقت بر نميگرديد ) قسم بخدا هر كس دشمن را بر خود تمكّن دهد ( او را بر خويش چيره سازد ) تا اينكه آن دشمن گوشت او را گداخته و استخوانش را درهم خرد و پوستش را از تن بركشد البتّه ناتوانى و عجز او بسيار بزرگ و ضعيف است آن دلى كه دو پهلو و استخوانهاى سينه او آن دل را در ميان گرفتهاند ( اى كسيكه باين صفات موصوفى ) تو اگر ميخواهى چنين باش لكن من بخدا سوگند چنان نيستم كه دشمن را مجال نزديك شدن عطا كنم بلكه ( اگر تمكّن پيدا كرده و نزديك شود ) با شمشير مشرفى ( جائيست كه در آنجا شمشير خوب ميسازند چنان ) ضربتى بر او خواهم زد كه كاسه سرش پريده بازوها و قدمهايش درهم خرد شود و بعد از آن ( كه من كوشش خود را كردم ) هر چه خدا بخواهد همان است ( پيروزى و شكست از جانب او است ) ايگروه مردمان مرا بر شما حقّى و شما را بر من حقّى است امّا حقّ شما بر من آنست كه شما را پند داده و و مواجبتانرا زياد بكنم و ( كتاب و سنّت را هم ) تعليم شما نمايم تا نادان نمايند شما را ادب آموزم تا عالم و دانا شويد امّا حقّى كه من بر شما دارم وفاى بعهد و بيعت و نصيحت در حضور و غيبت است هر وقت شما را بخوانم بايد اجابت كنيد و هر موقع بشما فرمان دهم بايستى اطاعت نمائيد .
[ 114 ]