ترجمة
اى دنيا ( ى غدّار على را با زيور و زيب تو التفاتى نيست ، و از شتر شوكتت سوارى نميخواهد ) از من دور شو كه مهارت آويخته بر كوهانت ميباشد ، من از چنگالهاى درّان و ( مخوف ) و از بندهاى ( فريب و غرور ) تو جستم و رستم ، و از در افتادن در لغزشگاههايت كناره گرفتم ( شهباز عرش پرواز شكار مگس نشود ، و رادمرد بلند همّت بزال سپيد ابروئى چون تو دل نسپرد ) چه شدند كسانيكه تو آنان را با مكر و بازيت بازيشان دادى ؟ كجايند آنانكه با زيور و
[ 892 ]
و زيبت گمراهشان ساختى ؟ ( بنگر تا نشانت دهم كه آنان در چه حالى هستند ) اين آنانند كه اكنون گروگان گورها ، و در بر گرفته شدگان لحدها هستند ( آن سرهاى پرنخوت و غرورى كه از بالش اطلس و ديبا عار داشت خاك شدند ، و گردشان را باد بدريا ريخت ) اى دنيا تو چه بندگانى را كه بآرزوها بازيشان دادى ، و چه امّتهائى را كه به پرتگاهها در افكندى و ( چه ) پادشاهانى را كه بدست نابودى در سپرده ، و آنها را در گردابهاى بلا و سختى فرود آوردى ، آنهم در هنگاميكه هنگام فرود آوردن و بازگشتن ( آنان از اريكه سلطنت و پايگاه دولت و عزّت ) نبود ، سوگند با خداى اگر تو شخصى ديدنى و كالبدى يافتنى بودى البتّه حدود خدايرا درباره آن بر تو جارى ميساختم ( و دمار از روزگارت بر ميآوردم ) واى كه تا چه اندازه پرتگاههاى تو گود است ، و هر كه پاى در آن پرتگاه نهاد لغزيد ، و هر كه در درياهاى پر تشوير و طوفانت سوار شد غرق گرديد ، هر آنكه از بندهاى نيرنگت كناره گزيد توفيق ( رستگارى ) يافت ، و آنكه از چنگال تو بسلامت جست باكى از تنگى خوابگاهش نداشته ، و جهان نزدش چونان روزى است كه سپرى شدنش رسيده است .
( اى زال محتال ) از من دور باش ، سوگند با خدا ( ئى كه جان على در قبضه قدرت او است ) كه من دستخوش ( فريب و مكر ) تو نخواهم شد تا خوارم گيرى ، و مهارم را با تو نخواهم گذارد تا مرا ( بهر جا خواهى ) بكشى ، بخداى سوگند ميخورم سوگندى كه خواست خداى را در آن بيكسو مينهم كه نفس خويش را چنان رياضت دهم ، و تربيت كنم ( كه جهانيان را مبهوت و مات سازم بطورى ) كه اگر قرص نانى كه قابل خوردن باشد يابد از شادى بشكفد ، و از نانخورش بنمك پسنده كند ، و چشمه چشم را وا ميگذارم ( و از خوف خدا بقدرى ميگريم ) تا چون چشمه كه آبش كاهش يافته است از اشگ تهى گردد ، آيا سزاوار است كه شكم حيوان چرنده از آنچه ميچرد پر شود ، و بپهلو در افتد ، و گلّه گوسفند از علف و گياهش سير گرديده بآرامگاهش برود و على ( عليه السّلام ) همچون چارپايان خوش بخورد ( و خوش بخسبد ) چشم على روشن باد كه پس از ساليان دراز ( يكه بنام فرد كامل بشريّت زندگانى كرده است ) بچارپايانى كه بصحراها و حيواناتى كه بچرا سرگرماند اقتدا كند .
خنك آن جائيكه بأداى آنچه كه پروردگارش بر او واجب كرده بكوشد ، و بهنگام دشوارى
[ 893 ]
شكيب ورزد ، در شب ( كه موجودات تمام بخواب ناز و اختر غمّاز گرم چشمك است او ) خواب را كنار گذارد ( و با سوز و گداز براز و نياز با پروردگارش پردازد ) تا اينكه چرت و خواب بر وى چيره آيد آنگاه فرش از زمين ، و بالش از دستش سازد ( و خويش را همرنگ و داخل نمايد ) در گروهى كه ديدگانشان را از بيم ( سختى ) معادشان بيدار ، و پهلوهايشان را از بسترها بركنار و لبهايشان بآهستگى بذكر پروردگارشان گويا است ، از بسيارى استغفار و طلب آمرزش گناهانشان را از هم پاشيدهاند ( و آنها را مبدّل بثواب نمودهاند ، قرآن كريم سوره 58 آيه 22 فرمايد : ) اُولئِكَ حِزبُ اللَّهِ ، أَلا إِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ المُفلِحُونَ حزب و گروه خداى اينانند ،
هان بدانيد كه حزب خداى رستگارانند .
بنابراين اى پسر حنيف تو نيز از خدا بترس ( و بدرد دل بينوايان برس ، و از پيشوايت پيروى كرده ، پرى پاى بند دنيا و عيش و نوش آن مباش ) و با چند قرص نانت بساز تا سبب رهائيت از آتش دوزخ گردد .