ترجمة
از وصيّت آنحضرت عليه السّلام است ، به محمّد ابن ابىبكر هنگاميكه قلاّده ( و منشور فرماندارى ) مصر را بگردن وى ميافكندند .
( ابا القاسم محمّد ابن ابىبكر يكى از رؤساء شيعيان و حواريان و دلباختگان حضرت امير المؤمنين سلام اللّه عليه ميباشد ، كه در دامان مهر و عطوفت آن حضرت پرورش يافته و در اغلب مواقف به تيغ زبان ، و زبان تيغ از يارى آن حضرت دريغ نگفته است ، جوانى بود زاهد ، ناسك ، شجاع ،
در سال حجّة الوداع متولّد ، و در ماه صفر سال 38 ، هجرى در سنّ 28 سالگى در مصر بدست معوية ابن خديج كندى با لب تشنه كشته شد جسدش را پس از قتلش در جوف حمارى مرده نهاده آتش درزدند ،
گفتهاند هنگاميكه اين خبر بامّ حبيبه دختر ابىسفيان رسيد گوسپندى بريان كرده نزد عايشه فرستاده و گفت برادر ترا اينطور بريان كرديم و عايشه از آن پس تا زنده بود ديگر بريانى نخورد ، مادر محمّد اسماء بنت عميس وقتى شنيد پسرش را بآن طرز فجيع كشتهاند از فرط اندوه خون از پستانهايش بيرون زد ، و باندازه قتل او در حضرت امير المؤمنين ( ع ) مؤثّر افتاد كه آثار حزن در چهره مباركشان نمايان گرديد ، عرض كردند يا امير المؤمنين در مصيبت محمّد سخت اندوهناكيد فرمودند چرا نباشم ، محمّد پسر من بود از صلب ابى بكر ، و اين معنى در سخن 34 صفحه 67 جلد اوّل اين كتاب مرقوم افتاد ، امّ فروه عيال حضرت باقر عليه السّلام دختر قاسم پسر محمّد است ، محدّث قمى رحمة اللّه عليه در جلد دوّم سفينة البحار صفحه 313 گويد : برخى از فضلاء نوشتهاند وقتى ابو بكر محمّد را از دوستى امير المؤمنين ( ع ) نهى كرد محمّد اين اشعار را در پاسخ نوشته بدو فرستاد .
يا أبانا قد وجدنا ما صلح ( 1 )
خاب من أنت أبوه و افتضح
[ 794 ]
إنّما أخرجنى منك الّذى ( 2 )
أخرج الدّرّ من الماء الملح
أنسيت العهد فى خمّ و ما ( 3 )
قاله المبعوث فيه و شرح
فيك وصّى أحمد فى يومها ( 4 )
أم لمن أبواب خيبر قد فتح
و عليك الخزى من ربّ السّماء ( 5 )
كلّما ناح همام و صدح
يا بنى الزّهراء أنتم عدّتى ( 6 )
و بكم فى الحشر ميزانى رجح
و إذا صحّ ولائى لكم ( 7 )
لا أبالى أىّ كلب قد نبح
گويد ( 1 ) اى پدر ما آنچه نكو بود يافتيم ، بدبخت و رسوا كسى است كه تو پدرش باشى ،
( 2 ) جز اين نيست كه مرا از تو بيرون آورد كسى كه ، گوهر را از آب شور بيرون ميآورد ،
( 3 ) چرا تو پيمان روز غدير و آنچه را كه پيغمبر ( ص ) درباره على ( ع ) فرمود و شرحداد فراموش كرده ،
( 4 ) آيا پيغمبر در آن روز تو را بخلافت تعيين كرده و وصيّت فرمود يا كسى كه درهاى قلعه خيبر را برگشود ( 5 ) از جانب پروردگار آسمان خوارى بر تو رسد مادام كه كبوتر حمامه مينالد و هوهو ميزند ( 6 ) اى فرزندان زهراء شمائيد تكيهگاه من و در فرداى محشر ميزانم به شما سنگين است .
( 7 ) هنگاميكه دوستى من در شما محكم افتاد ديگرم باكى نيست هر سگى هر اندازه نباح و زوزه خواهد گو بكن .
ناگفته نماند كه عهدنامه كه مسطور ميگردد پس از كشته شدن محمّد بدست معاويّه افتاد او در آن عهد نامه بنظر اعجاب و تحسين مينگريست ، وليد ابن عقبه وقتى خوش آمدن او را ديد گفت بگوى تا اين احاديث را بسوزانند ، معاوية گفت اين رأى بصواب نيست ، وليد گفت آيا اين رأى صواب است كه تو در سخنان ابى تراب بنگرى و آنها را بكار بندى معاويّه گفت واى بر تو آيا ميگوئى من چنين دستوراتى را بسوزانم سوگند با خداى من علمى نيكوتر و جامعتر از اين نديده و نشنيدم ، آنگاه بحاضرين گفت مگوئيد ، اين از كتب علىّ ابن ابى طالب است ، بلكه گوئيد از كتب ابى بكر است كه در نزد پسرش محمّد بوده ، و اين عهدنامه در خزانه بنى اميّه دست بدست گردش ميكرد ، تا عمر ابن عبد العزيز انتشار داد كه آن از نامههاى امير المؤمنين است ، و آن عهدنامه اينست كه حضرت عليه السّلام به محمّد فرمودند ) .
[ 795 ]
( اى فرماندار مصر تو بسوى كشورى روانى كه در آن فراعنه و گردن كشان بسيارى حكومت كردهاند ،
تو بايد بعكس آنان رفتار كرده ، و اگر دلهاى آنان را مسخّر خويش ميخواهى ) پس درباره آنان فروتن و نرم رفتار و گشاده رو و سازگار باش ( و از كبر و نخوت بپرهيز ) در ملاحظه كردن و نظاره نمودن بامور رعيّت التفات داشته باش ، تا بزرگان در بازگشت از عدالت در تو طمع نيفكنند و زير دستان از دادگريت نوميد نگردند ، شما بندگان خداى بايد ( اين نكته را ) بدانيد كه خدا از كوچك و بزرگ ، و پيدا و نهان كارهايتان خواهد پرسيد ، پس اگر ( شما را ستمكار و جفا گسترديد و ) عذاب كرد ، بدانيد شما ستمكارتريد ، و اگر ( به لطف و كرمش ) بخشيد و گذشت كه گذرندهتر است .
بندگان خداى ، اين را بدانيد ، كه پرهيزگاران با سود اين جهان و نفع آن جهان از جهان بيرون شتافتند ( چون دنيا مزرعه آخرت است اينجا تخم نيكى و تقوى كاشتند و آنجا درودند ، و در واقع از دو جهان منتفع گرديدند ) در سود از دنيا با اهل دنيا شركت جستند ، لكن اهل دنيا با آنان در سود آخرت شركت نجستند ، در دنيا با بهترين ماندنى مانده و ( منافع ) آنرا به نيكوترين خوردنى خوردند ( در پرتو قناعت و بىاعتنائى بدنيا بهره وافرى كه عبارت از نصيب آخرت است از آن برگرفتند ، و خرسند و نيكبخت شدند ، از جهان بچيزيكه اهل وسعت و ريخت و پاش دنيا از آن محفوظ گرديدند ( و با همه دست تنگى و نادارى ) از آن برگرفتند ، همان را كه جبابره و گردنكشان از آن برگرفتند ، آنگاه از آن جهان رخت بربستند با توشه ( بمقصد ) رساننده ، و بازرگانئى سود دهنده در جهان بودند ،
و بلذّت دورى از جهان رسيدند ، و براستى باورشان آمد كه در فرداى آخرت همسايگان خداى خواهند بود ( در بهشتى كه ) نه دعائى از ايشان ردّ ميشود ، و نه در نصيب و بهره آنان نقص و كاهشى رخ ميدهد .
بندگان خداى ، از مرگ و نزديكى آن بترسيد ( كه ناگاه چنگال در شما بند خواهد كرد ) و بآمادهگئى كه سزاوار و شايسته آنست آماده باشيد ، كه او با كارى بزرگ و امرى سهمناك شما را فرو خواهد گرفت ، يا خيرى كه هيچگاه شرّى در آن نيست ، و يا با شرّى كه هيچگاه خيرى در آن نيست ( شما همينكه دچار حلقههاى پولادين مرگ گرديديد ، اگر در دنيا نيكوكار بودهايد هماره در نيكى ، و اگر بدكار بودهايد
[ 796 ]
هميشه گرفتار زشتى و آتش خواهيد بود ) پس كو آن رادمرديكه از كردار نيك خود بسوى بهشت نزديك شود ، و كيست آن ( بدبختى ) كه از كار زشتش بسوى دوزخ شتابد ، مردم شما رانده شدگان مرگيد ،
اگر بايستيد شما را دريابد ، و اگر بگريزيد شما را بگيرد و ( بدانيد كه ) مرگ از سايه بشما نزديكتر ، و با موهاى پيشانيتان پيوند خورده و گره زده شده است ، دنيا از پشت سرتان بهم درپيچيده شده ( و شما را طومار كرده است ، بنابراين تا در اينجهان وقتى باقى است كارى كنيد ) و بترسيد از آتشى كه ته آن گود و دور و سوزشش تند و شديد ، و عذاب و اندوهش هر زمان تازه و جديد است ، سرائى كه در آن رحمتى نيست و التماسى پذيرفته نشود ، و گرهاند و هى در آن گشاده نگردد ( زيرا آنجا غضب محض و محض غضب و خشم پروردگار است و بس ) و شما اگر توانائى آنرا داشته باشيد كه ترس و بيم خويش را در اينجهان از پروردگارتان فزون سازيد ، و گمانتان را درباره ( رحمت ) او نيكوتر نمائيد ، پس ( چنين كنيد ) اين دو را يكجا گرد آوريد ، چرا كه بنده گمان نيكش درباره پروردگارش باندازه ترسش از او ميباشد ، و نيكوترين افراد درباره خداى ترسندهترين اشخاص از او است .
اى پسر ابىبكر ، اى محمّد ( اين را بدان كه از پس پايگاه تو نزد من گرامى و ارجمند است لذا ) من در پيش خويش تو را بر بزرگترين سپاهيانم كه عبارت از مصريان باشند فرمانروائى دادم ، و هم تو را سزد كه در راه دينت با خويشتن بخلاف و پيكار برخيزى ( و از هوا و هوسهايت پيروى ننمائى ) و لو اينكه تو از روزگار جز ساعتى را در نيابى ( اى پسر ابى بكر ) نكند كه تو خداى را براى خوشنودى يكى از آفريدگانش بخشم آورى ( و رضاى مخلوق را بر سخط خالق رجحان نهى ) زيرا رضاى خدا جانشين از رضاى غير خدا است ، لكن رضاى غير خدا جانشين از رضاى خدا نيست ( خوشنودى خدا كفايت از خوشنودى بندگان ميكند ، ولى عكسش ممكن نيست بنابراين بكوش همواره خداى را از خويش خوشنود دارى ) نماز را به هنگاميكه از براى آن معيّن شده است بگذار ، و اگر از كارهاى ديگر فارغ بودى آن را پيش مينداز ، و براى اشتغال و سرگرمى بكارهاى ديگر پسش ميفكن ( نه آنرا پيش از ظهر مثلا بخوان ، و نه بهنگام ظهر بگوى اوّل كارم را صورت ميدهم و بعد نماز را ميخوانم ، انسان نمازگذار بايد خوب نمازش را باوقات معيّنه
[ 797 ]
بخواند تا اگر هم نواقصى دارد خداوند با نماز نيكانش قبول فرمايد ) و بدانكه هر يك از اعمال و كردار تو پيرو نمازت ميباشند ( اگر در قيامت نمازت قبول شد كارهاى ديگرت و لو اينكه چندان نيكو نباشند قبول ، و اگر نماز را قبول نكردند كارهاى ديگر را با همه خوبى نخواهند پذيرفت ) .