ترجمة
پاره از اين خطبه در تقسيم و ترتيب و خلقت فرشتگان است در اينجا بايد از روى انصاف اعتراف كرد كه از ميان تمام شرّاح نهج البلاغه شارح معتزلى ( ابن ابى الحديد ) بيش از ديگران مواظب الفاظ فصيحه و معانى بليغه كه در خطبهها است بوده ، و در هر موردى تا ميتوانسته براى مقايسه بين سخنان حضرت امير المؤمنين ( ع ) و ديگران از ايراد سخنان اشخاص ديگر مثل عبد الرّحيم ابن نباته و غير او خوددارى نميكرده ، و پيداست كه هر وقت بخطبه فوق العاده فصيحى بر ميخورده از شادى در پوست نميكنجيده ، و او باين مورد از خطبه كه رسيده در جلد دوّم صفحه 150 شرح خود مطالبى دارد كه خلاصه آن اين است ، او ميگويد :
اينجا جاى ذكر مثل است اذا جاء نهر اللّه بطل نهر معقل هنگاميكه نهر خدا جارى شد نهر معقّل كه جوئى است در بصره نابود ميگردد ، همينكه اين كلام فصيح ربّانى و الفاظ پاكيزه قدسى پيدا شد فصاحت عرب بر باد رفت ، فصاحت عرب كجا ، و فصاحت على كجا درست نسبت آن با اين نسبت خاكست ، با طلاى ناب خالص ، و اگر بفرض محال خيال كنيم عرب قدرت بر آوردن اينگونه الفاظ داشته باشد ، از كجا كه بتواند آنها را بچنين معانى دلپذير آسمانى تعبير كند ، اعراب زمان جاهليّت بكنار ، مگر اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آشناى بچنين معانى مشكله عرشى بودندتا بتوانند براى آنها چنين الفاظى تهيّه نمايند ، همه ميدانند عرب زمان جاهليت در فصاحت منتها درجه هنرش اين بود كه بتواند از شتر و اسب و خر وحشى ، و گاو و كوهى يا كوهها و بيابانها
[ 227 ]
نيكو سخن براند ، اصحاب رسولخدا هم با همه آب و تاب سخنان فصيحهشان از دو سه سطر آنهم در موضوع مبتذل مرگ و موت و موعظه و نكوهش دنيا يا تحريص و ترغيب بجنگ ، يا خوف و ترس از خدا بيش نبوده ، لكن سخن راندن در موضوع اصناف ملائكه ، و صفات ، و صورتها ، و عبادتها ،
و تسبيحات ، و شناسائى ايشان خدا را ، و عشق و شوقشان نسبت باو ، و چيزهاى ديگريكه جارى مجراى اينها است كه در اين فصل از خطبه مشروح و مفصّل ذكر شد و اينها چيزهائى نبوده كه آنها بآن آشنائى داشته باشند چرا گاهى كه در قرآن عظيم سخنى از اوصاف ملائكه رفته بود آنرا ميدانستند ، آنهم نه باين ترتيب و تقسيم ، و گاهى هم كسانى از قبيل عبد اللّه ابن سلام ، و اميّة ابن ابى الصّلت ، و ديگران پيدا ميشدند ، كه فى الجمله باينگونه علوم آشنائى داشته باشند ، لكن هرگز قدرت ادا كردن آنرا باين فصاحت و شيوائى نداشتند ، پس تنها مرد اين ميدان امير المؤمنين على عليه السّلام است كه ميتواند آن معانى شيرين و فصيح را در ظرف اين الفاظ رشيق و نمكين ادا كند و من سوگند ميخورم باينكه هر مرد خردمند و متفكّريكه درين سخنان باريك شود پوست بدنش بلرزش افتاده ، و دلش مضطرب گردد ، و بزرگى و عظمت خدا در قلب و اعضايش جايگير شده ، و از شدّت شوق و شادى نزديك شود كه جان از تنش بيرون گردد ) بارى امام عليه السّلام اوصاف اصناف فرشتگان را چنين شرح ميدهد .
پس آن پادشاه توانا ، براى اينكه صفحه اعلاى از كشورش آباد ، و كاخ بلند آسمانش مسكن گردد ( نقشى لطيف بقالب زده ) خلقى بديع از فرشتگان بيافريد ، شكافها و راهها ، و جاهاى خالى فضاى آنكاخ را بوسيله ايشان پر ساخت ، و در ميان جاهاى گشاده آن شكافها ، و آن مكانهاى پاك و پاكيزه و مقدّس ، و در پشت آن پردههاى مجدد و عظمت ، زمزمه و آواز عدّه از فرشتگان به تسبيح بلند است ، و از پشت آن آوازهاى گوش كر كن ، شعاعها ، و درخشندگيهاى نوريست كه ديدههاى آنان تاب ديدار آن انوار را ندارد ، پس در جاهاى خويش مات و سرگردان ميايستند ، خداوند آن فرشتگان بالا را بصورتهاى گوناگون ، و اندازههاى متفاوت آفريده ، و هر يك ستايش گر جلال و بزرگى وى ميباشند ، و آنچه كه از مصنوعات خداوند پيدا و هويدا است بخويش نه بندند ، و در چيزهائيكه آفريدگارشان تنها خدا است
[ 228 ]
خود را در آفريدن آنها با خدا شريك ندانند ( نه دعوى ربوبيّت كنند و نه بخلاف گفته بتپرستان خود را شريك خدا دانند ) بلكه آنان بندگان گرامى هستند كه در گفتار بر خدا پيشى نگرفته ، و طبق فرمان او رفتار مينمايند و ( بعضى از ) آنان را در جاى خود امين بر وحى خويش ، و حامل امانتهاى امر و نهيش بسوى پيمبران گردانيده و ( دامان ) همه آنان را از ( لوث ) شكّ و شبههها ( ى شيطان ) پاك و پاكيزه نگهداشت ، پس هيچيك از آنان از راه سر نكشد ، خدا نيز ( در طاعت ) بآنان يارى و كمك كرد ، شعار تواضع و وقار و فروتنى را بر دلهاشان بپوشانيد ، درهاى سپاس گذارى را بآسانى بروى ايشان بگشود ، پرچمهاى نور افشان و نشانههائى يكتائى خود را در ميانشان كوبيد ( يگانگى او را بدليل قطعى و ايمان ثابت اعتراف كردند و چون پيرو اميال و خواهشهاى نفسانى نيستند ) نه از سنگينى بار گناهان بر دوش آنان اثرى ، و نه از گردش روزگار در حالشان تغييرى است ، از هيچ شكّ و ريبى ايمانشان متزلزل نگردد ، و هيچ ظنّ و گمانى يقين محكمشان را سست نسازد ، آتش كين توزى در ( كانون دلهاشان ) نيّتشان فروزان نشود ، حيرت و سرگردانى عظمت خدا را كه درون سينهشان نهفته است زايل كردن نيارد ، وساوس ( شيطانى ) بر افكار ( نورانى ) آنان چيره نشود ، تا آن دلهاى پاك را چركين كند ، دسته از اين فرشتگان موكّل پارههاى انبوه ابر و كوههاى عظيم و بلند و ظلمتهاى بسيار تيره ميباشند ، ( تا ابر را باندازه معيّن از برف و يا باران ببارانند ، و كوهها را از درهم فروريختن نگهدارند ، و مردم سرگردان را از تاريكى بروشنى رسانند ، و شايد مراد اين باشد كه آنان در لطافت جسم مانند پارههاى ابر و در عظمت جثّه بكوهها ، و در سياهى بتاريكيها شبيهاند ) دسته ديگرى هستند كه قدمهاشان در آخرين نقطه زمين پائينتر فرو رفته ، و خودشان مانند پرچمهاى سفيد و نورانى دل هوا را شكافته ( و گردن بفلك بر كشيدهاند ) و در زير پاى آنان مشگين بادى است كه آنرا نگهداشته ، و باطراف دور دست كه بايد برسد ميرسانند ،
شغل عبادت پروردگار آنان را از هر كارى باز داشته ، حقيقت ايمان و معرفت بين ايشان و پروردگارشان وسيله گرديده است ( كه آنان خدا را نيكو پرستش كنند ) و يقين و باورشان باو از توجّه بديگرى بازشان داشته ، و از فرط عشق و علاقه باو و بآنچه كه ( از خوبها ) نزد او است ، بآنچه كه نزد
[ 229 ]
غير او است نپرداختهاند ، شيرينى شناسائى خدا را چشيده ، شراب شوق را در جام سيراب كننده عشق نوشيده ، ترس از خدا در سرزمين دلشان ريشه دوانيده ، كمرشان در زير بار عبادت خم ، چشمه اشگشان براى گريستن در راه محبّت او سرشار و ناتمام ، گردن خاكساريشان در حلقه كمند تقرّب بخدايند ، خود پسندى گرد آنان نگردد ، عبادتهاى گذشته خود را بسيار نشمراند ،
و تضرّع و زارى در پيشگاه عظمت و جلالت حق وقتى براى آنان نگذارده كه بياد نيكوئيهاى خود بيافتند ،
( بعبادت خود اهميّتى دهند ) در عزم ثابتشان سستى و فتورى رخنه نيفكنده ، و ديده اميدى كه به پروردگار شان دوختهاند از عشقشان نگاهيده ، درازى راز و نياز با پروردگارشان ترى زبانهاى آنها را نخشكانده ، كارهاى ديگرى به آنان چيره نگرديده ، تا آوازهايشان را كه بمناجات بلند است كوتاه سازد ، و دوشهايشان از صفت اطاعت هرگز پس و پيش نشده ، ( تمامى پشت در پشت و دوش بدوش يكديگر در برابر جلال و عظمت خدا صف كشيده باطاعت مشغولند ) و هيچگاه براى آسايش خودشان از امر خدا گردن نكشند و تقصيرى نكنند ، كند فهمى و فراموشيها نميتواند با عزم ثابتشان بدشمنى برخيزد ، فريبها و شهوتها نميتوانند همّتهاى آنان را هدف تيرهاى خود قرار دهند ، خداوند عرش را براى روز نيازمندى خودشان ( قيامت ) ذخيره كرده ( و باندازه عاشق خدا هستند كه ) هنگاميكه خلق از خدا منقطع شوند ، باز آنها از فرط عشق متوجّه عبادت او هستند ، آنها بكنه و غايت عبادت حق نميرسند ، و از حرص و ولعى كه بعبادت خدا دارند رجوع نميكنند ، مادّه امّيد و بيمى كه از او در دلشان است هيچگاه كنده نشود ، و رشتههاى خوف از خدا هرگز از دلشان بريده نگردد ، تا بآن واسطه سعى و كوششان سستى پذيرد ، و اسير و دچار طعمها ( ى خام دنيويّه ) نگردند تا تلاش دنيا را بر جدّ و جهد آخرت برگزينند ، عبادات گذشته خود را بزرگ نشمراند ، تا باميد بزرگى آنها خوف و بيم از عذاب از دلشان رخت بر بندد ، و هيچگاه شيطان بر آنان تسلّط پيدا نكند ،
تا اختلاف كلمه درباره پروردگارشان در ميانشان پديد آيد ، زشتى جدائى و دشمنى از هم جداشان نساخته ، كينه و حسد ره بسويشان برده ، انواع شك و ريبها و اقسام عزم و همّتها ( ى ناستوده ) آنان را تقسيم و دسته دسته نكرده ، همه در كمند و ريسمان ايمان اسير ، و ميل عدول از حق و سستى در عبادت ( عارضشان نشود و ) آن بند را از گردنشان باز نكند . و در
[ 230 ]
تمامى آسمانها جاى افكندن ، پوستى نيست جز آنكه فرشته در آنجا بسجده افتاده ، و يا يكى در حال شتاب كوشش ( بانجام وظيفه ) دارد بسبب طول اطاعت دانش ، و بر اثر بسيارى عبادت معرفت و يقين خود را درباره پروردگارشان زياد كرده ، و باينواسطه عظمت و بزرگى او در دلشان افزون ميگردد ( اى بشر سرمست مغرور اين كلمات درر بار ، و اين گهرهاى شاهوار امير المؤمنين ( ع ) را درباره فرشتگان و خلق آسمانها بدقّت ملاحظه كن ، و عبادت آنان را يا غفلت و ترس آنها را از خدا با از خدا بيخبرى خودت بسنج ، پس بفرشتگان اقتدا كرده ، براى آيندهات فكرى كن و از اعمال صالحه براى روز بيچارگى ره آورد و توشه برگير ) .