ترجمة
اى بندگان خدا ، شما را سفارش ميكنم ، بترس از آن چنان خداويكه براى راهنمائى شما ( در قرآن ) مثلها زده و براى ( معاملات و مناكحات و مواعيد ) شما وقتهائى معيّن كرده ، و لباس زيبا ( ى بشريّت را ) بر اندام شما پوشانيده ، و امور زندگانى شما را ( از راه فلاحت و تجارت ) وسعت داده است ، با حصائيّه ( و عدد نفوس و اعمال ) شما احاطه داشته و منتظر است تا جزاى اعمال شما را ( در قيامت از نيك و بد ) بدهد ، او است كه شما را مشمول نعمتهاى كامله و عطاياى شامله و بلند خويش قرار داده ، و بحجّتهاى بالغه خود ( پيمبران و كتب ) شما را از كارهاى بد بترسانيد
[ 174 ]
عدد شما را شماره كرد ، و براى هر يكتان در اين دار اطلاع و اعتبار و آزمايش مدّتهائى معيّن ( و شما را بعمل كردن در آن مدّتها موظّف ) گردانيد ( پس ) شما در دنيا آزمايش شدگان و ( در آخرت از ) حساب كشيده شدگانيد ( دانسته باشيد ) چشمه جهان سياه و تيره ، و آبگاهش پر لاى و لجن است محلّ نظاره كردن در آن ( ظاهرش ) طرب خيز ، و مركز خبر گرفتن از آن ( باطنش ) غم انگيز است ،
نابودى فريب آن ، تاريكى روشنى آن ، نيستى سايه آن ، خرابى پايه آنست ، همينكه دورى كننده از آن بآن انس گرفت ، و انكار كنندهاش از او اطمينان حاصل نمود ، با پايش لگدى بر ( سينه ) او كوفته ، و خدنگهائى از ( تركش ) دامش كشيده و او را صيد كرده ، و كمند مرگ را بگردن او افكنده ( كشان كشان بخوارى تمامش ) بخوابگاه ننگ گور ، و منزل وحشتناك ( پر مار و مور ) و مركز ديدار جزاى كردار ميكشاند ، آرى جهان با گذشتگان چنين كرد ، با جانشينان هم همين طور رفتار خواهد نمود ( شگفتا ) با اينكه گذشتگان را وانگذاشت ( و دست از سر باقى ماندگان هم بر نخواهد داشت با اين وصف هيچگاه ) باقى ماندگان متنبّه نشده ، و از گناه خوددارى نمينمايند اين باقيماندگان ( و آيندگان ) برفتگان اقتدا كرده ، و پىدرپى بسوى انتها و غايت مرگ و فنا و نيستى مىشتابند ، تا اينكه كارها بگذرد ، و زمانها منقضى گردد ، هنگام حشر و نشر برسد ، آنگاه خداوند خلايق را از شكاف قبرها ، از آشيانهاى پرندگان و درون درندگان ( آنان را كه طعمه خويش قرار دادهاند ) و از مراكزيكه در آن هلاك گشتهاند ( از قبيل درّهاى كوه و گردابهاى دريا ، جمع نمايد ، در حاليكه تمام به شتاب بسوى امر و ميعادگاه خداوند روانند ، همه ( دستهشدگان خواموشان ، ايستادگان ، صف زدگانند ، بيننده آنان را مىبيند ، و خواننده نداى خود را بآنان مىشنواند ، همه آنان لباس مسكنت و فروتنى و تسليم و خوارى را در بر كرده ( راه ) چاره گم ، دلها ( از هوس افتاده و از ترس عذاب ) ساكن آوازها ( از هيبت ) آهسته و پنهان عرق ( شرمستارى ) بدهانها و جاى لجام رسيده ، خوف ( از عقوبت ) بىاندازه عظيم ، و گوشها مضطرب و لرزان است ، از خشونت صداى خواننده كه ( اهل محشر را ) بزجر و تندى خطاب كرده ، و براى جدائى ( حق از باطل ) ميخواند ، تا نيكوكار جزاى خود را گرفته و بثواب و بد كردار بكيفر كردارش برسد .
[ 175 ]