ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است ( در سفارش بپرهيزكارى و دورى از جهان ) سپاس سزاى ( ذات مقدّس ) خداوندى است كه سپاسش در ميان آفريدگانش منتشر ،
و سپاهيانش ( كه عبارت از فرشتگان ، و پيمبران ، و پرچم داران را توحيدند ، همواره بر دشمنانش ) چيرهاند ، و مجد و بزرگواريش عظيم است ، او را بر نعمتهاى پياپى ، و بخششهاى بزرگش ( كه آفريدگان از شماره و شكرانه آنها ناتوانند ) مىستايم ، خداوندى كه بسيار بردبار و بخشنده ، و در آنچه فرمان رانده ، بدادگرى رفتار نموده ، و بآنچه گذشته و ميگذرد دانا است ، او آفريدگانش را بدانش و فرمان خويش ايجاد كرده ، و پديد آورد ،
بدون پيروى كردن ، و آموختن ، و بهره بردن از نقشه صنعتكارى دورانديش ، و بدون برخورد بلغزش ، و يا گرد آوردن گروهى ( را براى يارى جستن از آنها ) گواهى ميدهم كه محمّد ( ص ) ( ابن عبد اللّه ) بنده و فرستاده او است ، هنگامى او را برانگيخت كه مردم در وادى گمراهى ، و نادانى ، بتندى روان ، و در ( درياى ) سرگردانى غوطه ميخوردند ، مهارهاى
[ 689 ]
بناهى آنها را ( بسوى دوزخ ) ميكشاند ، و قفلهاى چركين گناهان بر دلهايشان نهاده شده بود ، ( و آنها را از دريافت انوار رستگارى باز ميداشت ) .
بندگان خداى ، شما را بترس ، و پرهيز از خدا سفارش ميكنم ، چرا كه اين ترس و پرهيز حقّ خدا است بر شما ، و حقّ شما را بر خداى لازم سازنده ( هنگاميكه شما بدستورات الهى رفتار كرديد ، مستوجب پاداش او گرديده ، و بر خدا لازم افتد كه حقّ شما بگذارد ) ، ديگر اينكه براى تقوى از خدا يارى بجوئيد ، و بوسيله آن از خدا يارى را درخواست كنيد ( تا او خود شما را توفيق عنايت فرمايد ) زيرا كه تقوى در امروز ( دنيا ) پناه و سپر است ، و در فردا ( ى آخرت ) بسوى بهشت راه ، و آن راه روشن ، و رونده در آن سود برنده ، و امانت دارش ( خداوند ) آن را نگهبان است ( تا در هنگام نياز آنرا بصاحبش برساند ) همواره تقوى خويش را برگذشتگان ، و باقيماندگان ، و آنانكه فردا ( ى قيامت ) نيازمند آنند نشان داده ( تا آن را بنگرند ، و بكار بندند ، براى ) فردائيكه خداوند آنچه پديد آورده باز گرداند ، و آنچه داده بستاند ، و از آنچه عطا فرموده بپرسد ( مردگان را زنده كرده ، و حساب نعمتهائيكه در دنيا بآنها ارزانى داشته بكشد ) آه كه تا چه اندازه پذيرنده ، و گذارنده حقّ تقوى كم است ، آنان ( اگر چه ) از حيث شماره اندكاند ، و ( لكن ) هم آنانند كه در خور ستايش و توصيف خداوندند ، آنجا كه ( در قرآن مجيد سوره 34 آيه 13 فرمايد ) وَ قَليلٌ مِن عِبادِى الشَّكُورُ ،
اندكاند بندگان بسيار سپاس گذار من ، بنابراين ( چه خوش است ) با گوشهايتان بسوى ( شنيدن اوصاف ) تقوى شتاب گيريد ، و با كوشش و جديّت مواظبتش نمائيد ، و آن را در برابر آنچه كه از دست دادهايد ، جانشين ساخته ، و در برابر هر بدخواه و مخالفى موافقش گيريد ،
با تقوى خواب ( غفلت ) خويش را به بيدارى رسانيد ، و روز ( دنيا ) تان را ، با آن بپايان بريد ، و آن را با دلهاى خود ملازم ساخته ( زنگ ) گناهان را بدان شسته ، دردهايتان را با آن دوا ، و با آن بر مرگ پيش تازيد ، پند گيريد بكسانيكه آنرا تباه كردند ، ( و در دو دنيا بيچاره شدند ) نكند ( كه شما از آن پيروى نكرده ، و رسوا شويد و ) آنكه از آن پيروى كرده شما را مورد پند و عبرت
[ 690 ]
خويش قرار دهد ، هان تقوى را نگهداريد ، و خويش را بدان نگهبان باشيد ، ( از جهان دورى جوئيد ، و با نشاط و شوق بسوى آخرت بشتابيد ، آنكه را تقوى بركشيده است خوارش بدانيد ،
و آنكه را جهان بر كشيده است شما برش بكشيد ، ( كه بر كشيده جهان و از كف گذارنده تقوى در دو جهان خوار است ) بأبر برقدار جهان ديده مدوزيد ، و گويندهاش را گوش مدهيد ، و پذيراى خوانندهاش مباشيد ، به رخشندگيش روشنى مجوئيد ، و فريب چيزهاى پر بهايش را مخوريد ، زيرا ابرش بىباران ، گفتهاش دروغ ، دارائيش تاراج شده ، و چيزهاى گرانبهايش ربوده شده است ، ( خوانندگان گرامى ) اين را بدانيد كه جهان زنا دهنده زنى را ماند كه ( با زيور و زيب فراوان ، و نگارش و نقش بسيار ) مستانه خويش را ( بمردان ) نمايانده و رخ برتابد ، و همچون چموش اسبى است كه گاه زيستن فرمان نبرد ، دروغگوئى است بسى خائن ، و تيره خوئى است بسى ناسپاس گذار ، جفا كارى و انحرافش ( از راه حقّ و نيكى ) بسيار ،
و دوريش بيشمار است ، نگران و درهم است ، حالش انتقال و زوال ، جاى پايش لغزنده ،
ارجمنديش خوارى ، جدّ و سعيش شوخى و بازيچه ، بلنديش پستى است ، سراى جنگ و برهنه ساختن و تاراجگرى و تبهكارى است ، اهل آن برپاى ستاده و رانده شونده ، و ( برفتگان ) پيوسته شده ، و ( از جگر گوشگانشان ) جدا شوندهاند ، راههاى آن سرگردان كننده ، و گريزگاههايش خسته سازنده ، و مقاصدش نااميد كننده است ، ( تكليف اهلش در آن معيّن نبوده ، و كسى در آن راه بجائى نيست ) دژهايش ، دنيا پرستان را نگاه نداشته ، و آنها را ( بچنگ رنج و سختى ) در سپرنده است ، منازل آنان را دور افكنده ، نيرنگها كند و ناتوانشان ساخته است ، آنگاه پاره ( از اهل دنيا از چنگ رنجهايش رستند ، و ( لكن ) پايشان زخمين شده و پاره همچون گوشت جدا شده ، و برخى تن بريده سراند ، پاره خون ريخته شدهاند ، بعضى دستهاى خويش را ( بدندان تأسّف ) گزان ، و عدّه كف ( پشيمانى را ) بر هم ميسايند ، برخى مرفق را ستون دو گونه خويش ساخته ( سر روى دست ناكامى نهاده ) برخى نكوهش كننده انديشه خويشاند ( و گمان ميكنند اينكه بجائى نميرسند از نارسائى راهى است ) و بعضى از عزمشان رخ
[ 691 ]
برتافته ، در حاليكه ( مينگرند ) چاره از دست رفته ، و بلاى ناگهانى روى آورده ، ديگر جاى گريز ( از بلا و مرگ ) نيست ( آه آه ) چه بسيار دور است ( فرار از مرگ ، و جبران كارهاى گذشته ) براستيكه آنچه از دست رفت رفت ، و آنچه كه گذشت گذشت ، جهان بآرزو و خواهش خويش ( كه فنا شدن است رسيد و سپرى شد ، و اهل آسمان و زمين بر آنها نگريستند ،
و آن دنيا پرستان از مهلت داده شدگان نبودند .