ترجمة
قسمتى از همين خطبه است ( در نكوهش كسيكه گفتارش با كردارش مطابق نيست ) آن كسيكه در دوره زندگانيش همواره براه عصيان ، و نافرمانى روان و ( جانب خدا را رعايت نميكند ،
و با اينحال ) بگمان خودش مدّعى اميدوارى بخداوند است ، بخداوند عظيم سوگند است كه دروغ ميگويد ،
او را چه شده است كه اميدواريش بخداوند در كردارش نمودار نيست ( و سخنش ادّعاى محض است زيرا ) هر كس اميدوار بچيزى است آن اميد از كردارش هويدا است ، جز اميدوارى بخداوند كه آن آميخته و مغشوش است ( بامّيدوارى از ديگران ) و هر ترسى از ديگران محقّق است و ثابت ( و آثار آن از شخص ترسنده هويدا است ) جز ترس از خداوند كه آن معلول و معيوب است ( و آثارش در آن شخص پديدار نيست چه شده است اين بشر را كه چنين است ) در كار بزرگ امّيدوار بخداوند است ( بدون اعمال صالحه از درگاه خداوند نيل بدرجات عاليه را آرزومند است ) و در كار كوچك اميدوار به بندگان خداوند است ( و بوسيله آنها ميخواهد دنيا را بچنگ آورد ) پس چگونه است شأن خداونديكه ستودن او بزرگست ،
كه درباره او كوتاهى ميشود ، در آنچه كه براى بندگانش بجاى آورده شده ( و مقرّر داشته شده از عبادت و تواضع ، اى خواننده گرامى ) آيا ميترسى در امّيدواريت بخداوند كه دروغگو باشى ( و گمانيكه درباره او برده خطا باشد ) يا اينكه در او جائى از براى اميدوارى نمىيابى ( اگر چنين است گمان اوّلت خطا ، و خيال دويّمت كفر محض است ، زيرا كه خداوند مبدأ و منشأ هر اميدوارئى است ) و همچنين اگر آن شخص ترسنده از بنده از بندگان خداى بترسد از ترس خودش بآن بنده چيزهائى عطا ميكند كه بخدا نميكند ( براى رضا و خوشنودى او از اوامر و نواهيش سرپيچى نمينمايد ) پس اين بنده ترسش را از بندگان خدا نقد ، و خوفش را از آفريدگارش نسيه و وعده قرار ميدهد ، و همچنين مانند مدّعى امّيدوارى بخدا است كسيكه جهان در نظرش مهمّ ، و موقعيّت آن در دلش بزرگ است ، آنكس جهان را
[ 427 ]
بر خدا برگزيده ( و از فضل و رحمت او ديده بر دوخته ) و بدنيا روى آورده ، و بنده آن گرديده ،
و بجز از دنيا چشمش جاى ديگر را نمىبيند ) .