ترجمة
پسر جانم ، من تو را از حال ( و دأب و ديدن و رفتار و كردار اين ) جهان و برطرف شدن و منتقل شدنش ( از كسى بكسى ) آگاهى دادم ، و نيز از احوالات آن جهان ، و آنچه براى
[ 830 ]
اهلش ( از ثواب و عقاب ) آماده گرديده اخبارت نمودم ، و مثالهائى ( از تاريخ گذشتگان ) براى پند ، و اندرز تو در آن دو زدم ( باشد كه تو راهرا از چاه بازشناسى و خويش را در زمره صلحا و نيكان در آورى آرى ) هر آنكه از حال جهان آگاهى پيدا كرد ( و دل از آن بركند ) داستانش بدان كاروانيانى ماند كه در منزلى پر آب و گياه فرود آمده آنگاه بخواهند آن منزل را بمنزلى خرّم ، و پر آب و گياه تبديل نمايند .
پس در اين راه ، و بدين منظور بريدن از دوستان ، و ناهموارى سفر ، و بدمزگى طعام را بچيزى نشمراند و آنچه خرج ميكنند غرامت و زيان ندانند ، و رنجهاى فراوان مسافرت را تحمّل نمايند ، تا مگر خانه وسيعشان را بيابند و در منزل و جايگاهشان فرود آيند ( آنها ديده دلشان را باز كرده و دانستند دير يا زود نوبت زن مرگ كوس رحيل را خواهد كوفت ، و بناچار بايستى اين سراى عاريتى را بدرود گفت ، لذا از روزنه تنگ اين زندان ديده بگلزار خرّم و وسيع آنجهان دوخته و مرغ جانشان براى طيران در آن فضاى طرب انگيز بال و پر كشيده ، روزها عنقا صفت از انطاز پنهان ، و شبها بسان مرغ حق بناله و سوز و گدازند ، اينست سرگذشت كسيكه دنيا را شناخت و بدان دل نباخت ) امّا داستان آنكه فريب جهان را خورد ( و بدان دل بست ) بداستان گروهى ماند كه بسر منزلى پر آب و گياه رسيده ( و خوش و خرّم در آن آرميدهاند ) و ميخواهند از آنجا بمنزلى خشك و بىآب و گياه وارد شوند ، و هيچ چيز در نزد آنان دشوارتر از اين نيست كه از آن منزلى كه در آن بودند به برند ، و در منزلى كه دوست ندارند وارد شوند ، آنان همچون بومان بر سر كهن ديوار ويرانه جهان لانه ساخته و بهيچوجه حاضر نيستند با هزار دستانهاى گلشن سراى بهشت جاودان هماهنگ گردند ) .