ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است در پاسخ شخصى ( سليم ابن قيس هلالى ) كه از احاديث موضوعه ( كه اكثر در زمان بنى اميّه وضع شده بود ) و از اخبار گوناگونى كه ( مغاير يكديگر و ) در دست مردماند پرسيد ، بيان فرموده است :
همانا احاديثى كه ( از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده و ) در دسترس مردماند ( از اين چند قسم بيرون نيستند ) حقّ ، باطل ، راست ، دروغ ، ناسخ ، منسوخ ، عامّ ، خاصّ ، محكم ، متشابه ، محفوظ ، موهوم ، و البتّه در عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ( در رواياتى كه مردم نقل ميكردند ) باندازه دروغ بر آن حضرت بسته شد كه ( ناچار روزى ) بحال خطبه ايستاده و فرمود : ( مردم ) هر كه دانسته و از روى عمد دروغ
[ 595 ]
بمن بندد البتّه بايد نشيمنگاه خويش را در آتش مهيّا سازد .
و جز اين نيست كه ناقلين حديث ( از قول رسولخدا ) براى تو چهار نفراند كه پنجمى ندارند ( اوّل ) تيره درون مرديكه متظاهر بايمان ، و خويش را بآداب اسلامى پاىبند وانمود كرده ، بدون پاك و هراس از گناه ، و از روى عمد بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دروغ ميبندد ، و اگر مردم ميدانستند اين شخص منافق و دروغگو است هيچگاه گفتارش را باور نداشته ، و حديثش را نمىپذيرفتند ، لكن ( همين كه ظاهر آراسته و فريبنده او را ديدند بخود ) ميگوئيد ، انيس رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله است او را ديده ، و حديثش را شنيده ، و از او فرا گرفته است آنگاه ( روى همين گمان ) گفتارش را ميپذيراند ، محقّق است كه خداوند تو را از مردم منافق و دورو اخبار نموده ، و آگهى داده ، و بآنچه شايسته آنان است برايت توصيف كرده است ( و در قرآن سوره 9 آيه 102 فرموده است وَ مِمَّن حَولَكُم مِنَ الأَعرابِ مُنافِقُونَ ، وَ مِن أَهلِ المَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَينُ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ ، كسانى از اعراب بيابانى كه در كنار شمايند منافقاند ، و برخى از اهل مدينه بنفاق خو گرفتهاند ، شما بر از آنها شناسائى نداريد ، لكن ما داريم ، زودا كه آنها را دو نوبت ( در دنيا و قبر ) عذاب كرده ، و از آن پس در محشر بعذاب بزرگ معذّبشان داريم ) آنگاه همين گروه منافق پس از رسولخدا ( ص ) زنده مانده و ( با احاديث مجعوله خويش ) به پيشوايان گمراهى ، و آنانكه مردم را با دروغ و بهتان بسوى آتش ميكشند نزديك شده ، و آنها اينان را مصادر امور ساخته فرمانشانرا بر مردم روان داشته ، و بواسطه اينها از جهان برخوردار گرديدند ، و البتّه پيداست كه مردم ( دنيا پرست ) همواره با پادشاهان و ( دنيا داران ) همراهند جز آنكس را كه نگهدارش خدا است ، و اين يكى از چهار تن است .
و ( دوّم ) كسى است كه چيزى از رسولخدا شنيده و آن را بهمان طور بخاطر نسپرده ، و در آن باشتباه افتاده ، و دانسته دروغ نگفته است ، پس آن حديث در تصرّف او بوده آنرا روايت ميكند ، و بكارش مىبندد ، و ميگويد حديثى است از رسول خدا شنيدهام ، و اگر مسلمانان ميدانستند كه او حديث را درست نفهميده البتّه از او نمىپذيرفتند ، و اگر خود او هم ميدانست اشتباه كرده آن را كنار ميزد .
سوّم مردى است كه شنيده است كه رسولخدا ( ص ) چيزى را امر فرموده ، پس از آن نهى كرده است ، و
[ 596 ]
او را از نهى آن حضرت آگهى نيست يا شنيده كه آنحضرت چيزى را نهى فرموده ، و پس از آن بآن امر نموده است ، و او از آن امر بيخبر است ، آنگاه آنكه متروك شده نگهداشته ، و آنكه ناسخ و متروك سازنده است از دست داده است ، پس اگر اين شخص هم ميدانست كه آن حديث منسوخ شده است آن را از دست ميداد ، و اگر مسلمانان هم هنگامى كه آنرا از او مىشنيدند مىدانستند آن حديث نسخ شده آنها هم آنرا رها ميكردند .
ديگر چهارمى ، كه بر خدا و رسول ( ص ) دروغ نبسته و از ترس خدا و باحترام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ،
دروغ را دشمن داشته ، و باشتباه هم نيفتاده است ، بلكه آنچه شنيده است بهمان طرزش نگهداشته ،
و بدون آنكه چيزى بر آن بيفزايد و بكاهد نقلش كرده ، ناسخ و منسوخ هر دو را حفظ كرده ، و آنرا بكار بسته ، و از اين دورى گزيده است ، عام و خاصّ و محكم و متشابه را شناخته ، و هر يك را بجاى خويش نهاده ( بهر يك از اين چهار به مقتضاى خودش عمل كرده ، علم حديث متشابه و مشكل را بخدا و راسخون فى العلم ،
واگذارده ، و حديث محكمى كه معنى آن هويدا است معمول داشته است ) .
و گاهى از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله سخنى صادر ميشد كه دو معنى ميداد ( چون شنوندگان درست معنى آن را درك نميكردند ، برخى آن را عامّ و بعضى آنرا خاصّ ميپنداشتند ، و بهمان گمان خويش آنرا نقل و عمل ميكردند ) و گاهى نيز كلام آن حضرت يا خاصّ و يا عامّ بود ، و كسيكه آن مىشنيد نميدانست خدا و رسول او چه مقصودى از آن داشتهاند ( فقط بصرف اينكه ) آنرا مىشنيد ، برخلاف واقع و بغير اينكه بداند چه معنائى از آن مقصود است ، و براى چه بيان شده است ، بتوجيه و تفسير آن ميپرداخت لكن همه ياران رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله اينطور نبودند كه ( مطلبى را ) از آن حضرت پرسيده و براى فهميدنش كنجكاوى كنند ( شايد اغلب فكرشان باينكه چه بايد بپرسند رسا نميكرد ، و ساكت نشسته بودند ) تا جائيكه بسيار خواهان آن بودند ، كه يكى از اعراب باديه يا غريبى برسد ، و چيزى از آن حضرت عليه السّلام بپرسد ، تا آنان بشنوند ( تا از آن پرسش و پاسخ چيزى درك كنند ، و از تحقيقات و موشكافيهائيكه خود حضرت بر طبق عقول و افكار باديه نشينان در اطراف قضيّه ميفرمايند چيزى درك كنند ، آنگاه حضرت اشاره بمقام ارجمند خويش كرده فرمايد ) لكن از پرسشهائيكه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ميشد چيزى بر من نگذشت جز اينكه آنرا ( كاملا از روى تعقّل ) از آن حضرت
[ 597 ]
پرسيده ، و حفظش كردم ، پس خلاصه اسباب و حلل و اختلافاتيكه مردم در روايت كردنشان ،
( از آنحضرت ) دارند همين است ( كه من در اين خطبه بيان كردم ) .