ترجمة
بابى است كه در آن گزيده و گلچين گرديده است نامهها ، و مراسلاتى كه حضرت امير المؤمنين ( سلام اللّه عليه ) بدشمنان و فرمانداران خويش در شهرستانهاى ( كشور ) خود نگاشتهاند :
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است هنگاميكه از مدينه بسوى بصره ( براى جنگيدن با طلحه و زبير ) ميرفت باهل كوفه نگاشته ( و اين نامه را بتوسط حضرت امام حسن ( ع ) و عمّار ياسر فرستادهاند ) ( نامهايست ) از بنده خداى علىّ ( ابن ابيطالب ) امير المؤمنين بسوى اهل كوفه كه ياران ( دين ) و رئيس و گروه عرب را بزرگانند ، پس از ستايش خداوند و درود بروان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، البتّه من شما را از كار عثمان بدانسان آگهى ميفرستم كه شنيدنش همچون ديدنش باشد ( و حقيقت امر كاملا بر شما روشن گردد ) مردم عثمان را ( براى كردار ناپسندش ) نكوهيدند ، و من هم يكى از گروه مهاجرين بودم كه در خوشنودى خاطر مردم از او بسيار كوشيده ، و سرزنشش را كم كردم ( و مردم را از شورش
[ 740 ]
بر او بآرامش دعوت مينمودم ) امّا طلحه و زبير ( كه از روى جاه طلبى امروز بخونخواهى وى برخاستهاند ) كوچكترين روششان درباره وى شتاب در كشتن ، و نرمترين رفتارشان تند راندن بود ( آنها ميخواستند عثمان زودتر كشته شود ، بلكه خودشان خلافت را تصاحب كنند ) و عايشه هم درباره ( كشتن ) وى ناگهان بتندى و خشم گرائيد ( و فرمان قتلش را صادر كرد ) آنگاه گروهى كه كشتنش را آماده بودند او را كشتند و از آن پس مردم بدون كراهت و اجبار بلكه ( با طيب خاطر ) از روى رغبت و اختيار با من بيعت كردند ( و بخلافتم برگزيدند ، اى مردم كوفه ) بدانيد كه ( پاى تخت از ) دار هجرت ( مدينه كه ديگر صلاحيّت مركزيّت ممالك اسلامى را ندارد ) كنده شد ، مردمش هم دل از آن بركندند ، زيرا ( كه در آن شهر ) فساد و تبهكارى بر پايه خود ايستاده ، و همچون ديگ جوشان بجوش افتاد ، بنابراين بخواست خداوند ، شما بسوى امير خويش بشتابيد ، و پيكار با دشمنان را پيش دستى كنيد ( براى جنگ با طلحه و زبير آماده باشيد )