ترجمة
پسر جانم ، اين را بدان ، كه روزى بر دو گونه است ( يكى آن ) روزئى كه بجوئيش ، و
[ 848 ]
( ديگر ) روزئى كه بجويدت و ( آن روزئيكه جوياى تست ) اگر بسويش نروى بسويت خواهد آمد ،
( و اگر از آن بگريزى تو را خواهد جست ) اى حسن چنانكه بيشتر با تو گفتم ، كارها را رشته بدست خدا است ، و همه بخششها از سوى او بنابراين ) بهنگام نيازمندى فروتنى ( در نزد ارباب ناز و نعمت ) و بهنگام بىنيازى نيز ستم ( بر نيازمندان ) بسى زشت وقيح است ، جز اين نيست كه بهره تو از دنيايت بدان اندازه است كه امور زندگانيت را اداره كنى ، بپوشى ، و بپوشانى ، بنوشى ، و بنوشانى ) جايگاه خويش را اصلاح كنى ( و خانه آخرت را آباد سازى ، اى پسر هيچگاه بر چيزى از چيزهاى جهان اندوه مخور ) و اگر بنا باشد بر چيزى كه از دستانت بدر رفته زارى كنى ، پس براى هر چه كه بتو نرسيده است زارى كن ، و بر آنچه كه نبوده است ، بآنچه كه بوده است دليل آور ( خيال كن بودنيها از آن تو بوده ، و از دستت بدر رفته است ) زيرا كارها همانند هماند ( بلكه چيزيكه انسان زحمتش را نكشيده ، و بچنگ نياورده غصّهاش كمتر از آنست كه گرد آورده ، و از دستش بيرون شده است ) تو نبايد از كسانى باشى كه تا برنج و آزارش نكوشند ، پندش سودمند نيفتد زيرا خردمند بدانش و ادب پند آموزد ، و چهارپايان جز بزجر و ضرب رام نگردند ، اندوههائى كه بتو ميرسند ، آنها را به نيروى شكيب ، و نيكو گمانى ( درباره خدايتعالى ) از خويش دور مساز ،
هر آنكه از راه وسط كرانه گزيد بخويش ستم كرد ، دوست انسان همانند خويشاوند است ،
( بلكه بسيار افتد كه بيگانه از خويش نزديكتر باشد ) دوست آن كسى است كه نهانش ( باعيانش يكى و ) درست باشد ، هوس رانى و كورى انباز يكديگرند ( زيرا اين هر دو انسان را از راه بچاه كشند ) بسيار دورى كه نزديكتر از نزديك ، و بسيار نزديكى كه دورتر از دور است ) دوست بىآزار به از برادر پر آزار است ) غريب آن كسى است كه بىدوست بسر برد ( نه آنكس كه از وطن بدور است ) هر كه از حق تجاوز كند راه زندگى بر او تنگ شود ، و هر كه بر قدر و مرتبه خويش بسازد ( دل آسوده گيش ) برايش پايدارتر است ، اى حسن ، استوارترين رشته كه ( در زلازل و پيش آمدهاى سهمگين گيتى ) چنگ در آن توانى زد ، همانا رشتهايست كه بين تو و پروردگارت استوار است ، دشمن تو آن كس است كه درباره تو بدون پروا باشد ( و احترام
[ 849 ]
تو را ناچيز انگارد ، و عرض و آبرويت را بر باد دهد ) بهنگاميكه آز و طمع باعث هلاكت باشد نااميدى ( از چيزى بمنزله رسيدن و ) بدست آوردن است ، نه هر شكاف و رخنه ( زشتى از دشمن ) آشكار كردنى ، و نه هر فرصتى دريافتنى است ( چنين نيست كه انسان بدون توفيق خداوندى بتواند از فرصتها استفاده نمايد زيرا ) چه بسا بينا كه در پيمودن راه مقصود بخطا افتد ، و چه بسا نابينا ( و نا آشناى بكارى ) كه از شاهراه ( منظور ) گذر كند ، بدى ( و انتقام ) را بتأخير افكن ، كه هر زمان خواهى بسوى آن توانى شتافت ، بريدن از نادان ( در معنى ) همانند پيوستن با دانا است ،
( زيرا نادان انسان را بگرفتارى كشد ، و دانا رها سازد ، پس از آن بريدن باين پيوستن است ) هر آنكه از ( مكر ) زمان ايمن نشست دچار خيانتش شود ، و هر آنكه آن ( مكر ) را بزرگ گرفت ناچيز و كوچكش بيند ( و بآسانى از پيش آمدهاى جهان پيروز بدر آيد ) نه هر تير افكنى بنشانه زند ( و نه هر كوشنده بمنظور دست يابد ) هنگاميكه پادشاه ( را درباره رعيّت انديشه ) دگرگون گردد جهان گونه ديگر بخود گيرد ( در كشور تبهكارى و فساد بسيار و بركات كم گردد ) پيش از راه از همراه بپرس و پيش از ( خريدن ) خانه از همسايه .