ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، بسوى معاويه ( عليه اللّعنة و العذاب ) ( اهل سنّت را عقيدت آنست كه اگر مهاجرين و انصار اجماع كرده ، و كسى را بامامت و خلافت برداشتند ،
آنكس خليفه و امام امّت است ، بخلاف فرقه حقّه شيعه كه گويند امام بايستى از جانب خداوند معيّن باشد ، نه از طرف خلق ، و در اينجا حضرت از راه تقيّه بطريق اهل سنّت استدلال فرموده ، و معاويّه را بمتابعت خويش ملزم ساختهاند ، و اگر ميخواست آيات و اسناد و نصوصى كه از جانب خدا و رسول بر خليفه بلافصل بودنشان دلالت دارد ، بر معاويّه ذكر كنند ، اين طعن بر غاصبين متقدّمين ، و باعث شورش مردم ، و ركود كار ميشد لذا فرمودند : اى معاويه ) كسانيكه با ابىبكر ، و عمر و عثمان بخلافت بيعت كرده بودند ، همان كسان بخلافت با من بيعت كردند ،
بنابراين نه آنكه نگران اين امر بوده است ، ميتواند ديگرى را ( بخلافت ) گزيند ، و نه آنكه غائب بوده حقّ دارد از ( بيعتى كه برضا و اجماع امّت بعقيده اهل سنّت واقع شده ) تن زند و ( نوميد اينكه ) شوراى در امر خلافت جز از براى مهاجرين و انصار نيست ، و اگر آنان بر مردى گرد آمده ، و او را امام و پيشوا ناميدند ( بزعم آنان ) اين اجتماع سبب خوشنودى خداوند تعالى است ، و اگر كسى به ( تهمت ) طعن و
[ 749 ]
بدعتى از اين اجماع خارج شد ( مانند طلحه و زبير و تو كه بناحق تهمت قتل عثمان را بمن بستهايد امّت ) بايد او را بسوى آنچه كه از آن بيرون رفته باز گردانند ( اگر پذيرفت كه چه بهتر و ) اگر نه پذيرفت چون بخلاف مؤمنين راه پيموده است با او بجنگند ، و خداوند نيز براهى كه او متوجّه است توجّهش دهد ( يعنى اگر پند نگرفت بخود واگذارش كند ) معاويّه بجان خودم سوگند است كه اگر هوا را رها كرده ، و بديده خردت بنگرى ، البتّه مرا برىترين مردم از خون عثمان خواهى يافت ، و تو خود نيك ميدانى كه من در آن هنگام از اين كار بر كنار بودم ، لكن تو ( كه اسير دست نفس و هوا شده ، و بيهوده براى رسيدن برياست خون عثمان را بهانه كرده ) ميخواهى جنايت را بر غير جنايت كار فرود آرى ، پس هر جنايت كه بر تو هويدا است بر من فرود آر ( و هر چه از دستت بر آيد بكن ، شير را از خرگوش چه غم ، و دريا را از خاشه چه باك ) و السّلام
[ 749 ]