ترجمة
حسن جانم ، وصيّت من بتو آنستكه در همه حال پرهيزكار باش ، و از خدا بترس ، و امرش را لازم شمرده ، دل بيادش آباد دار ، ( دلى كه كانون عشق و محبّت است چه بهتر كه آن را بنور عشق خدا بر افروزى ، و از جز آن بپردازى ) رشته محبّت و بندگى او را چنگ در زن كه اگر تو آن را فرا گيرى ، در بين خود و پروردگارت آن رشته را گسستناپذير خواهى يافت ، دلت را با پذيرفتن پند و اندرز زنده دار ، و با يقينش نيرو بخش ، و با ياد مرگش نرم و خاشع ساز ، نيستى و مرگ را باو بقبولان ، حوادث و سختيهاى جهان ( پرآشوب )
[ 819 ]
را بوى نشان ده ، و از سطوت و حملات روزگارش بترسان ( با وى بگوى كه روزگار داراى پستيها ، بلنديها ، تاريكيها ، و روشنائيها است ، در عين اينكه بزم سرور چيده است بساط سوك سرپا كند ، و در بحبوحه كامرانى كه انسان در حجله عيش آرميده است بحفره گورش دركشد ،
هر آندم كه فرتوت محتال هوس با زيور و زيبش دلت را شيفتن خواست ) زشتى دهر و كجگردى شبان و روزان را با وى بر خوان ، و خبرهاى گذشتگان را بوى عرضه داشته و آنچه بر كسان و پيشينيان پيش از تو گذشته است بخاطرش آر ( با وى بگوى كاخهاى آسمان خراش فراعنه مصر ، و نمارده اصطخر و بلخ كه پايه آنها بر روى استخوانهاى پيكر بيچارگان بنا شده بود غرقاب آتش و آب نابودى است ، از او بپرس بهشت شدّاد كه با آن همه بيدادگرى سرپا شده بود كجا است ، و فرش بهارستان زرتار اكاسره كه تار و پودش همه از خون جگر ،
و اشگ ديدگان يتيمان بود چه شد ) يكى قدم درد من و اتلال كاخهاى ويران آثارشان نه ، و بنگر چه كردند ، از چه بريدند بچه پيوستند ، كجا را جايگاه گرفتند ، زيرا كه چون نيكو بنگرى ايشان را خواهى يافت كه از دوستان بريده ، و بخانه بيكسى و تنهائى رسيدهاند ، و خويش را بنگر كه دير يا زود همچون يكى از آنان خواهى بود ( و بدنبال كاروان عدم راه خواهى سپرد ) .
( اى حسن اكنون كه حال جهان را بازدانستى ) پس كار منزل آن جهانت را بسامان كن ، و دينت را بدنيا در مفروش ، و واگذار سخن را در چيزى كه شناساى آن نيستى ( و تا ضرورت ايجاب نكند لب به سخن مگشاى ) و در چيزيكه مكلّف نيستى فرمان مران ، و از راهى كه ميترسى در آن بگمرهى در افتى عنان بازكش ( و قدم در آن مگذار ) چرا كه بهنگام گمراهى و سرگردانى خويشتن دارى از كار بسى بهتر از سوار شدن بكارهاى هول انگيز است ، همواره بدست و زبانت نيكان را بكارهاى پسنديده امر كن ، و از كارهاى نكوهيدهشان باز دار ، و هر اندازه بتوانى با زشتكاران در مياويز ( و در برابر ديو سيرتان آدمى صورت كه تجاوز بحقوق جامعه را جايز دانند خاموش منشين ، و در راه خدا ( با آنان ) بجنگ جنگيدن نيكو .
اى حسن نكند كه نكوهش نكوهش گرى درباره خداى در تو مؤثر افتد ( و ازينكار و جهاد در
[ 820 ]
راه حقّت باز دارد ، بدانكه گوهر درخشان حقيقت در قعر اقيانوسهاى سهمگين مكاره پنهان است ) تو براى بدست آوردن حقّ در ( آن اقيانوسهاى ) شدائد شناور شو ، و آن ( گوهر ) هر جا هست بچنگ آر ، در دينت يار دانش باش ( و مسائل و احكام آن را بدقّت يادگير ) خويشتن را در برابر پيش آمدهاى ناگوار به شكيب عادت ده ، كه شكيبا بودن ( در شدائد ) خوئى است ستوده و نيكو ( و راد مردان آهنين پيكر هماره به نيروى شكيب بر شدائد پيروز شدهاند ) در كلّيّه امور و شئون زندگى خويش را در پناه خدايت در آور ( و بر او توكّل كن كه خداى بهترين نگهبانان است ) و اگر تو چنين كنى خود را بدژى استوار ، و قلعه محكم پناه داده ( كه ديگر از آسيبهاى روزگار گزندى نخواهى ديد ) هر آنگاه كه دست خواهش بسوى پروردگارت دراز ميكنى با خلوص نيّت باش زيرا كه ( كليد ) عطا و بخشش بدست ( قدرت ) او است در كارها همه از خداى خويش خواهان خير باش ، و وصيّت مرا نيكو بفهم ( و در سخنانم بدقّت غور و بررسى كن ) آن مباد كه ( از پند و اندرز ) پدرت بحال اعراض رخ برتابى ( و آنها را نشنيده گيرى ) زيرا كه بهترين گفتار گفتارى است كه سود بخشد ، و آن دانشى كه سودمند نيست نيكو نيست ، و علمى كه كسى را سودمند نباشد فرا گرفتنش سزاوار نباشد .