ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است ، و از آنجناب روايت شده كه هنگاميكه ( با دلى پر سوز و جگرى پر گداز نعش همسر عزيزش ) فاطمه عليها السّلام را بخاك ميسپرد ( از شدّت رنج و اندوه ) همچون كسيكه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براز و نياز پردازد ، نزد قبر آنحضرت ( را مخاطب و ) عرض كرد :
يا رسول اللّه از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده ، و زود ( پس از هفتاد و پنج روز على را تنها گذارده و )
[ 579 ]
بتو پيوست ، درود باد يا رسول اللّه نيروى شكيب من از ( شدّت درد هجران بانوئى مهربان و زنى عزيز و محبوب مانند فاطمه ) دختر پاكيزه گوهر تو كم گرديد ، و تاب و توانم از ( رفتن ) او از دست رفت ، با اينكه درد جدائى و فراق و اندوه بر مصيبت تو ( كه بزرگترين مصائب است در من اثر عميقى بخشيده ، و بنيان طاقت مرا منهدم ساخت و ) بر من گران افتاد ، با اين وصف جائى از شكيب در من بجا گذاشت ( يا رسول اللّه ) در سنت است كه روح مقدّس تو بين سينه و گردن من از پيكر خارج شده ، و من تو را در لحد آرامگاهت نهاده و پوشاندم ( ولى باز بشكيبائى گرائيده درون ريش را بديدار زهرا آرامش مىبخشودم با خويش ميگفتم ، اگر پسر عمّم پيغمبر خدا از دست رفت مانند زهرا يادگارى از او در خانهام باقيست ، كه هر وقت مشتاق گفتار و ديدار و كردار او ميشوم در فاطمه مينگرم ، و زخم درون را مرهمى مينهم ، لكن چكنم كه فاطمه يعنى همان فاطمه كه تمام دلخوشى من وابسته بود ، با همان دستى كه تو را بخاك سپردم ، او را هم با پهلوى شكسته در پهلوى تو دفنش كردم ، امّا چون پاداش و اجر شكيبايان با خدا است باز هم جاى آرامش و شكيبائى است زيرا كه ) ما همه مملوك خدا بوده ، و بسوى او باز ميگرديم ( اختيار جانهاى همه در دست او است ، و در همين نزديكى مرا هم بشما خواهد رسانيد ، يا رسول اللّه دخترت زهرا آن امانتى است كه بمنش سپردى ) همانا آن امانت مرجوع ، و آن گروگان باز گرفته آمد ، از اين پس ( دانسته باش كه در فراق آن همسر عزيز ، و بانوى گرام خواب بديدگان على در نيايد ) اندوه من هميشگى است ، شبم ببيدارى ، و روزم به بيقرارى ) خواهد گذشت تا خداوند آن خانه كه تو در آن نشيمن گزيده براى من نيز برگزيند ( آه كه از دست دادن زنى مانند زهرا چقدر توانفرسا و مشكل است يا رسول اللّه ) زودا كه دخترت فاطمه از اجتماع امّتت براى از ميان برداشتن ، و ستم بآن مظلومه تو را آگهى دهد ( ولى با آن توان و شكيبى كه من از زهراء سراغ دارم ، و اين محبّتى كه من از او ديدم كه در طىّ اين هفتاد و پنج روزه براى اينكه من غصّه نخورم ، بازوى ورم كردهاش را بمن هم نشان نداد ، گمان ندارم چنين زن با استقامتى قضايا را آنطوريكه بايد و شايد براى شما هم شرح بدهد ) بنابراين تو خودت درست از او بپرس و چگونگى كردار امّتت را با او بدقّت رسيدگى كن ( از برآمدگى بازويش ، از شكستگى پهلويش ، از سقط جنينش ، از كبودى صورتش ، از سرخى چشمش ، از سياهى بدنش ، صدمات وارده بر آن مظلومه را اندازهگير ، روزگار ما در ميان امّت چنين است ) و اين
[ 580 ]
بيدادگرى را از آنها ديدار كرديم ، در صورتيكه هنوز از گذشتن تو چيزى نگذشته ، و خاطر از ياد تو خالى نگرديده ( امّا يا رسول اللّه با اينكه تحمّل فراق تو ، و داغ زهراء هر دو سخت و توانفرسا هستند ، با اينحال از روى ناچارى عرض ميكنم ) بر هر دوى شما درود باد ، درود شخص وداع كننده ( كه دلش از عشق و محبّت بشما مالا مال است ) نه درود شخص خشمگين رنجيده خاطر ، پس من اگر ( از سر تربت پاك شما با آه و افسوس ) رفتم ، رفتنم از روى ملالت و دلتنگى نيست ، و اگر ( از فرط علاقه و دلبستگى بشما و فاطمه در سر اين خاك ) ماندم ماندنم از راه بد گمانى بآنچه كه خداوند بشكيبايان وعده فرموده است نميباشد ( بلكه بالطاف خداوند مستظهر ، و همواره بيادتان هستم تا بشما برسم ) .