ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه پس از خواندن سوره أَلهيكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرتُمُ المَقابِرَ ايراد فرمودهاند .
( و سبب نزول اين سوره مباركه آنست كه قبيله عبد مناف ابن قصىّ با قبيله بنو سهم ابن عمرو به بسيارى افراد قبيله خويش مفاخرت جستند ، و بنا شد هر يك افراد جمعيّتشان را بشمرند ، پس از شمردن قبيله عبد مناف بيشتر بودند ، بنو سهم گفتند اغلب افراد ما در جاهليّت كشته شدهاند ، ما مرده و زنده خويش را
[ 622 ]
مىشمريم شما نيز بشمريد ، در اين نوبت افراد قبيله بنو سهم فزون آمد ، لذا حضرت در اينجا شنوندگان را مورد اندرز قرار داده فرمايد ) :
وه كه تا چه اندازه منظور و مرام ( افتخار كنندگان بمردگان از دانش و خرد ) دور است ، چه زيارت كنندگان مدهوشى ، چه بزرگ كار بىاندازه رسوائى ، براستيكه ديار و شهرها را از گذشتگان تهى يافتند در حاليكه ( در آنان ) جاى پند و عبرت بود ، چه سترك پند و عبرتى ، مردگان را از جاى دور طلبيدند ( تا بزيادتى شماره آنها تفاخر كنند ، و حال آنكه از مرده مشركى كه مخلّد در آتش است ، بايد پند گيرند ، و بخدا پرستى نزديك شوند ) آيا به تيره مغاكى كه پدرانشان بدان اندراند مينازند ، يا بشماره تباه شدگان بر هم ميبالند ، و از پيكرهاى بىجان ، و بدنهاى از جنبش مانده ( كه طعمه مار و موراند ) خواهان بازگشتاند ، براستى اگر بديدار آنان فروتنى را پيشه خويش گيرند ، خردمندانهتر است از اينكه بوسيله آنها خويش را بمقام فخر و ارجمندى بكشانند ( حال چرا اينكار را نكردند ) حقيقت اينست كه با ديدگان تار بآنها نگريستند ، و درباره آنها در درياى نادانى غوطه خوردند ، و اگر ( داستان اسف انگيز ) آنان را از عرصههاى گشاده اين شهرهاى ويران و خانههاى خالى مانده بپرسند ، در پاسخشان گويند : آنان بحال گمشدگى در زير خاك رفتند ( و كيفر كردار خويش را چشيدند ) و شما بىهشانه از دنبالشان ره بر گرفتهايد ، پاى بر فرق آنان ميكوبيد ، بر وى اجساد شان جاى ميگيريد ، در واگذارده آنان ميچريد ، در ويرانههاى آنان مىنشينيد ( و يكره بهوش نميائيد ) همانا روزها بين شما و آنان بسيار گريستند و ( زودا كه ) بر شما نيز زارى آغاز خواهند نهاد ( مگر نه اين است كه ) آنان پيش رفتگان ، پايان زندگى شما هستند كه زودتر بآبگاه شما رسيدهاند در صورتيكه آنان داراى مقامهاى ارجمند ، و وسائل افتخار ، و برخى پادشاه ، و پاره فرمانبر آنان بودند ، در نافهاى ( واديهاى ) برزخ رهى پيمودند ، كه در آن راه زمين بر ايشان مسلّط بوده ،
گوشتهاشان را خورد ، خونهاشان را آشاميد ، آنگاه از شكاف قبورشان صبح كردند ، در حال جمودت و بسته شدگى كه نموّ و جنبشى ندارند پنهان و گمشده هستند كه پيدا نميشوند ، ترسانيدنيها آنان را نميترساند ، نگرانيهاى بد اندوهگينشان نسازد ، از زلزله بيم و اضطرابى ندارند ، گوش
[ 623 ]
ببانگ رعدهاى هايل ندهند ، پنهان شدگانىاند كه كسى بانتظار بازگشتشان نيست ، حاضراند و حضور ندارند ( قبرشان پيدا و شخصشان پنهان است ) جمعيّتى بودند پراكنده شدند ، با هم الفت داشتند از هم بريدند ، اخبارشان كه نميرسد ، و شهرهاشان كه خاموش مانده است ، نه از درازى مدّت و دورى منزلشان ميباشد ، بلكه جامى بآنان نوشاندهاند ، كه گويائيشان بگنگى و لالى ، شنوائيشانرا بكرى ، جنبششان را بآرامش مبدّل ساخته است ، تو گوئى هنگام توصيف حالشان بدون انديشه بخاك افتادگانند و خوابيدگان ( كه جز در قيامت بيدار و هشيار نگردند ) .