ترجمة
بعضى از اين خطبه است ( در توصيف امام زمان عجّل اللّه فرجه الشّريف ) ( فرزند عزيزم امام دوازدهم مهدى ( ع ) منتظر ) سپر و زره علم در حكمت را پوشيده ، و تمام آداب آن را كه عبارت است از توجّه ( بخدا ) و شناختن و فارغ ساختن خود را ( از دنيا ) براى آن فرا گرفته است ،
پس حكمت گمشدهايست كه آن حضرت آنرا جوينده ، و آرزوئى است كه آنرا خواهان است ( چنانچه خود حضرت فرمايد : الحكمة ضالّة المؤمن ، حكمت و دانش گمشدهايست كه مؤمن همواره آنرا جويا است ) و آن بزرگوار پنهان است ، هنگاميكه اسلام غريب گردد و ( بقدرى ضعيف و باريك شود كه همچون شتر رنجور ) دم خويش را بجنباند و سينهاش را بخاك بچسباند ( خلاصه يار و ياور بطلبيد ،
و اين جمله اشاره بفرمايش حضرت رسول ( ص ) است كه فرمود بدء الإسلام غريبا ، و سيعود غريبا زودا كه اسلام بغربت اوّليّه خويش باز گردد ، و پيروى نداشته باشد ) آن حضرت باقيمانده از بقاياى حجّت خدا ، و جانشينى از جانشينهاى پيمبران است پس از آن امام عليه السّلام فرمود :
اى مردم ، من بساط پند را براى شما گستردم ، همانطوريكه پيمبران امّتهاى خويش را پند دادند ،
و أداء كردم براى شما آنچه را كه جانشينان پيمبران بسوى كسان پس از خود ادا مينمايند ( با رفق و مدارا و نرمى با شما رفتار كردم ) و با تازيانه ادب شما را تاديب كردم ، با اين وصف شما براه راست نيامده ،
و با اينكه شما را بترساندنيها راندم بگرد حقّ نگرويديد ، خدا سزاىتان را بدهد ، آيا جز از من پيشوائى را منتظريد كه شما را بطريق حق و راستى بكشاند ؟
بدانيد آنچه از دنيا كه رو آورنده بود پشت كرد ، و آنچه كه پشت كننده بود رو آورد ( بر اثر پيروى نكردن از من هدايت از ميان رفت ، و بر اثر پيروى از معاويه عوايت و ضلالت هويدا گرديد ) بندگان نيكوكار خدا ، با عزمى ثابت آماده كوچ كردن شدند و ( از فرط غم و اندوه ) اين سراى ناپايدار را بسراى پايدار سودا كردند ، برادران ما كه در جنگ صفّين خونهاشان ريخته شد زيانى نكردهاند ( بلكه سود سرشارى بردند خوشا باحوالشان ) كه زنده نيستند ، تا اندوهها بخويش راه داده ، و آب تيره را بياشامند ، راستى بخدا سوگند كه بديدار خدا شتافتند ، و مزد خويش را از خدا گرفته ، و پس از خوف و ترس ( در جهان ناامن )
[ 509 ]
سراى أمن را مأوا گرفتند ، چه شدند برادران من كه در راه حقّ سوار شده ( و براى خدا جنگيدند تا كشته شدند ) و براستى و درستى در گذشتند عمّار ( ابن ياسر ) كجا است ( ابو الهثيم مالك ) ابن تيّهان چه شد ( ابو عمّارة خزيمة ابن ثابت انصارى ) ذو الشّهادتين چرا رفت ، چرا همانندان آنان ( مانند مالك اشتر ، هاشم مرقال ، محمّد ابن ابى بكر ) كه هم پيوندان مرگ بودند ، و سرهاشان بسوى گنهكاران ( معاويه و يارانش ) فرستاده شد پيدا نيستند ( چگونه دلشان راضى شد كه على ( ع ) را تنها بگذارند و بگذرند ) نوف گفت آن حضرت ( با دلى پرسوز و جگرى پرگداز ) چنگ در محاسن شريف زده پس از سرشگ بسيارى كه از ديده بدامان ريخت فرمود :
آه كه چقدر متأسّف بر در گذشت برادران خويشم ، برادران عزيزى كه قرآن را با استوارى خواندند ، و واجبات را از روى بينش و انديشه برپاى داشتند ، سنّت را زنده كرده و بدعت را كشتند بدشت پيكار خوانده شده ( با كمال دلاورى و شوق ) پاسخ دادند ، و از روى اعتماد و وثوق از پيشوا پيروى كردند ، از آن پس بفريادى رسا و بلند ندا در داد .
آى مردم جهاد ، جهاد ، بدانيد من در همين امروز سپاه را سان ميبينم و مهيّا جنگ ميشوم ) هر آزاده مرديكه آرزومند ديدار خداست بيرون شود نوف گويد : آنگاه حضرت حسين عليه السّلام را برده هزار نفر ، و قيس ابن سعد ابن عباده عليه الرّحمه را برده هزار نفر ، و ابو ايّوب انصارى را برده هزار نفر ، و ديگران را بشمارههاى ديگر امير قرار داده ، و ميخواست به صفّين باز گردد ( و با معاويّه و اهل شام جهاد كند ) هنوز جمعه ( آن هفته ) نرسيده كه عبد الرّحمن ابن ملجم مرادى لعنة اللّه عليه آن ضربت ( زهر آگين ) را بفرق همايون آنحضرت وارد آورد ، پس سپاهيان بكوفه بازگشتند ، و ما در اين هنگام همچون گوسفندانى شبان گمكرده بوديم ، كه از هر سوى گرگها آنها را بربايند .