ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است در توحيد ، و اين خطبه از اصول علم داراى چيزى است ( از شناسائى ذات مقدّس خداوند ) كه خطبه ديگر آنرا در بر ندارد :
آنكه خدا را داراى كيفيّتى ( از كيفيّات جسمانى ) دانست او را يگانه ندانسته . و آنكه مثل و مانندى برايش ديد ،
به حقيقتش نرسيده است ، هر كه او را شبيه ( بچيزى ) كرد او را قصد نكرده ، و هر كه او را بوهم و انديشه در آورد و بسويش اشاره كرد ( و مكان برايش معيّن كرد ) جوياى او نيست ، آنچه بخودى خود شناخته آيد ( و هويّتش هويدا گردد ) آفريده شده است ( و كنه ذات خداوند را شناختن ممكن نيست ) و هر چه بغير خود قائم و سرپا است معلول است ( بعلّت جداگانه ، و كلّيّه ممكنات معلول ذات واجباند ) بدون بكار افكندن كارافزارى فاعل ، و بدون تاختن ( رخش ) فكر و انديشه اندازه گيرنده ( كارها ) است ، و بدون بهرهبردارى از مالى بىنياز است ، ازمنه و اوقات ، وى همنشينى نكنند ، آلات و اسباب ( در كار آفرينش ) او را يارى ندهند ( چرا كه ) هستى او بر زمان ، وجود او بر عدم ، ازليّت و هميشه بودنش بر ابتدا داشتنش پيشى گرفتهاند ، باينكه دانستنيها را او پديد آورده ، واضح ميشود كه ( او بالذّات مدرك و ) آلت درّاكه ندارد ، و بضدّيت و اختلافيكه او بين موجودات افكنده هويدا گردد ، كه ضدّ و مخالفى برايش نيست ، و بنزديكى ، و الفتى كه بين اشياء ايجاد فرموده شناخته آيد ، كه بىقرن و همسر است ، روشنى را با تارى ، پيدائى را با پنهانى ، خشگى را با ترى گرمى را با سردى ، ضدّيت داد ، و بين اشياء متضادّ ( همچون اخلاط اربعه و عناصر هفتگانه ) الفت افكند ، چيزهاى جدا را بهم نزديك ، و چيزهاى بهم نزديك را دور كننده است ( روح را با بدن ، دوست را با دشمن پيوند دهنده ، و همان را بوسيله مرگ و نقارى
[ 666 ]
[ 666 ]
دور كننده است ) بحدّى محدود ، و بشماره و حسابى معدود نيست ، اسباب و آلات ( محدوديت هر چند پرگارسان گرد محور خود بچرخند ) خودشان را محدود كرده ، و بمانندگان خويش اشاره كنند ( وهم و خيال براى يافتن وى هر چه را تصوّر كنند ، جز زائيده فكر خودشان نيست و هرگز باو رسيدن نتوانند ) كلمه منذ كه براى تقدّم و لفظ قد كه براى قد كه براى ازليّت و هميشگى است مانع از قدمت بوده ، و جلو ميگيرند ( و نميگذارند همانطوريكه پيدايش زيد ، و يا نزديك شدن عمرو بحال مانند اينكه گفته شود وجد زيد منذ زمان كذا ، و قد قام عمرو درباره قدمت و ازليّت ذات حقتعالى گفته آيد ، زيرا او مخصوص بزمانى دون زمانى نيست ) و همچنين كلمه لولا او را از كامليّت دور گردانيده ( لفظ لولا براى تكملهايست چنانكه گوئى لولا زيد لقام عمرو اگر زيد نبود عمرو ميايستاد ، كه با نبودن زيد قيام عمرو را تكميل ميكنى ، و درباره خدا اين كلمه نيز مورد ندارد ، و او خود بالذات قائم و كامل است ) ،
آفريننده آن آلات و ادوات بخردها آشكار گشته ، و بوسيله همان ادوات خويش را از ديدن چشمها نگهداشته است ، آرامش و جنبش بر او جارى نشود ، چگونه بر او جارى شود چيزيكه او خود جارى كننده آنست ، و چسان آنچه را كه او پديد آورده در آن پديد آيد ، و چطور حادث گردد ، در چيزيكه او خود آنرا احداث فرموده است ( آلات و ادوات حروف و كلمات ، زمان و مكان ، حركت و سكون ، از مخلوقات خود او است ، و بهمه آنها احاطه دارد ، و محيط هرگز محاط نتواند شد ، و اگر چنين نباشد ) در اين هنگام ذات او در تغيير و كنه او جزء پيدا ميكند ، و حقيقتش از ازليّت و هميشه بودن امتناع ميورزد ، و البتّه هنگاميكه پيش روئى برايش يافت شود ، داراى پشت سرى نيز خواهد بود ،
و هنگاميكه كاهشى او را دريافت ، البته خواهش تماميّت خواهد كرد ، اينجا است كه نشانه مخلوقيّت در او هويدا ميگردد ( و آنوقت بر چنين كسى كلمه تجسّم و تركيب صدق ميكند ، و پس از آنكه كلّيه موجودات هستى او را دليلاند ، خود دليل بر وجود صانعى ديگر خواهد بود ، و از برهان اينكه ممكن نيست آنچه در غير او مؤثّر است ، در او نيز اثر كند خارج خواهد شد ( و جزء مخلوقات در خواهد آمد ، و خداوند جلّت عظمته چنين نيست ) .
[ 667 ]