ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، بمردم شهرستانها ( ى كشور اسلام ) و در آن داستانيكه بين آنحضرت و اهل شام ( در صفّين ) بوقوع پيوست بيان فرمودهاند :
( مردم شهرستانهاى كشور اسلام بدانند كه پس از كشته شدن عثمان براى بدست آوردن خلافت معاويه خون عثمان را بهانه كرده ، بسركشى گرائيد ، پند و اندرزهاى من هم در وى سودمند نيفتاد ، بناى كار بر جنگ گذارده شد ) نخست كار ما بنايش بر اين بود كه ما و شاميان برخورد بهم شديم ، در حاليكه ظاهرا چنين مينمود ، كه خدايمان يك ، پيغمبرمان يك ، دعوتمان در اسلام يكى بود ، و ( هر دو جز پيشرفت دين منظورى نداشتيم ) هيچكدام از ما دو گروه از همديگر خواهان اين نبوديم كه ايمان بخدا و رسولش را زيادتر كنيم ( گو اينكه در باطن معاويه و پيروانش كافر و پيكار با آنها در راه خدا بر ما واجب بود ولى در ظاهر ) امر ما و آنها يكسان بود ، جز اينكه اختلافمان در سر خون عثمان بود كه دامان ما از آن پاك بود ، آنگاه ( ما براى اتمام حجّت بآنها ) گفتيم بيائيد ، با فرو نشاندن آتش كين و آسايش بخشودن بمردم امروز چاره بينديشيم ، پيش از آنكه راه چاره بسته شود ، تا هم كار ما منظّم و استوار گشته ( اختلاف را از ميان برداريم ، و خونها بيجهت ريخته نشود ) و هم بتوانيم حق را در جايگاهش پايدار سازيم ، آنها نپذيرفته ، و از راه سركشى گفتند ما اينكار را با ستيز و آويز چاره خواهيم كرد ( اين نادانان خودخواه به بسيارى سپاه مغرور شده ، جنگ را بر صلح ترجيح نهادند ، و اين ندانستند كه مردم شام بجاى خود اگر تمامى عرب همدست و همداستان به پيكار على كمر بربندند پسر ابى طالب بدون بيم و هراس همه را در راه خداى سر از تن بر خواهد گرفت ، و اين مدّعا را خود حضرت تا اندازه اثبات فرمودهاند شما خوانندگان عزيز ، تاريخ جنگهاى بشريّت را ورق بزنيد و بنگريد ، آيا جز قهرمان اسلام و شهسوار عرصههاى بدر و حنين ، و خيبر هيچ سرلشگريرا خواهيد يافت ، كه در يك شب ليلة الهرير بروايت اعثم كوفى نهصد كس را بدست خود گردن زده باشد ) امّا همينكه جنگ پيدا و پايدار ، و آتش گير و دار شراره جهانيدن گرفت ( اژدهاى مرگ دهان گشود ، و پلنگ )
[ 971 ]
جنگ چنگال در ما و آنان فرو برده ، هر دو آن را بدندان در كارگزيدن شد ( سرهنگان عراقى دل از جان برگرفتند ، غلاف تيغها را درهم شكستند ، دشت و دمن را از تنهاى بىسر ،
و سرهاى بىتن رشگ اتلال و جبال ساختند ، نسيم پيروزى پرچم ما را باهتزاز در آورد ،
معاويه و سپاهيانش شكست ، و نابودى خويش را نزديك ديدند ، از روى ذلّت و خوارى ) آنهنگام پذيرفتار چيزى شدند ، كه ما آنان را بدان خوانده بوديم ( از روى مكر بسايه قرآنها زينهار جسته خواهان صلح شدند ) ما نيز خواهششان را پذيرفته ، بسوى آنچه كه ميخواستند شتافتيم ، مگر حجّت را بر آنها تمام كرده ، راه عذرشان را بر بنديم ( لكن اينمردم لجوج كه با حقّ و حقيقت سر و كارى نداشته ، از بيم دست و تيغ دليران بچنين خدعه اقدام كردند ، همين كه از كشتن رهيدند ، بر نفاق و لجاج خويش پايدار ماندند ) هم اكنون هر كه بر آن پيمان پايدار است ، او كسى است كه خداوندش از هلاكت رهائى داده است ،
و هر كه بر گمراهى و ستيزه خوئيش باقى است ، او كسى است كه بحالت اوّليّهاش بازگشته و خداوند دلش را با پرده كفر و نفاق پوشانده ، و بلائى زشت و دشوار در گرد سرش در گردش است ( و بزودى بعذاب دردناك دچار ) .