ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است ( كه هنگام عرض نياز با خدا از قريش شكايت دارد ) بار خدايا ، من بر قريش و ( كيفر كردار ) آنانكه بآنها يارى دادند ، از تو خواهان ياريم ، چرا كه آنها پيوند و خويشى مرا بريده ، و ظرفم را سرنگون ساختند ، ( با من همچون يكفرد بيگانه از رسول ( ص ) رفتار كرده حقّم را پايمال . و خلافت را از دستم ربودند ) و براى منازعه در حقّى كه من بآن از ديگرى سزاواتر بودم گرد در ميانم گرفتند ، و گفتند بدان اگر تو خلافت را بگيرى ، يا ديگرى آن را از تو بگيرد هر دو حقّ است ، ( و تو با ديگران در نزد ما در اين امر يكسانى اكنون ) خواهى با رنج و شكيب بساز ، يا با آه و اندوه بمير ( و بگذار ) كه جز اين دو كار چاره ندارى ، آنگاه ( همينكه من تا اين اندازه آنان را در دشمنى با خويش استوار ديدم ) ديدم كه مرا يار و پشتيبان و ياورى نيست ( كه بتوانم حقّ خويش را با آنان دريافت كنم ) جز اهلبيتم كه دريغ داشتم از اينكه مرگ آنان را بربايد .
[ 616 ]
( در اينجا باز ابن ابى الحديد در صفحه 38 جلد 3 شرح خويش بسخنان پوچ و بىمغزى تفوّه كرده گويد : هيچيك از اين كلمات براى ما اثبات نصّ امامت آنحضرت را نميكند ، در صورتيكه هر بشر با انصاف و وجدانى كه اندك بهره از دانش داشته باشد ، و باين سخنان پر سوز و گداز برخورد كند بىاختيار تصديق خواهد كرد ، كه حق آن بزرگوار غصب شده ، و او از روى بىيارى و ناچارى ، و حفظ حوزه اسلام دست از حق خويش كشيده است ، و اين جمله بعد اين نظريّه را تاييد ميكند كه فرمايد ) آنگاه چشم خاشاك رفته را برهم گذارده ، و آب دهان را با استخوان در گلو فرو بردم ، و براى فرو نشاندن ( آتش اندوه و ) خشم شكيبائى گزيدم ، بچيزيكه از گياه بسيار تلخ تلختر ، و براى ( شكافتن ) دل از خنجرهاى بزرگ دردناكتر بود .
سيّد رضى ( ره ) گويد : اين سخن ( و پاره از آنكه ذيلا درباره اهل بصره نگاشته ميشود ) در برخورد با خطبه 171 كه پيشتر گذشت بيان شد ، لكن من براى اختلاف در دو روايت دوباره آن را اينجا نگاشتم .