ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، بابو موسى اشعرى ، كه از جانب آنحضرت در كوفه فرماندار بود ، هنگاميكه حضرت كوفيان را براى جنگيدن با اصحاب جمل خواسته بودند ، شنيدند كه ابو موسى اشعرى مردم را از يارى آن حضرت بازداشته ، و بمخالفت وا ميدارد ( لذا اين نامه را نوشتند ، و بوسيله حضرت امام حسن ( ع ) و مالك اشتر بكوفه فرستادند ،
ارباب رجال در ذمّ و نكوهش ابو موسى همداستان ، و برواياتش اعتنائى ندارند ، و او از دشمنان آنحضرت بوده ، و در چندين جاى از نهج البلاغة خبث طينت و دشمنى او با حضرت امير المؤمنين هويدا است ، از جمله در همين مورد كه او با جعل حديثى از رسول خدا ( ص ) كوفيان را از يارى حضرت منع كرده ميگفت : رسولخدا ( ص ) فرمودند : هر گاه فتنه در ميان امّت پيدا گردد از آن كناره گرفتن بايد لذا حضرت بوى نوشتند ) :
از بنده خداى ، على امير المؤمنين ، بسوى عبد اللّه ابن قيس ، پس از حمد خدا ، و درود بر رسول مختار ، مرا از تو سخنى رسيده است كه آن هم بسود و هم بزيان تو است ( بسود تو است براى آنكه با نقل حديثى از رسول خداى بمنظور خودت كه بازداشتن مردم از يارى من است ميرسى ، بزيان تو است براى آنكه با اين سخن بمخالفت من كه امام زمان توام برخاسته ،
مستوجب كيفر دنيا ، و عقاب عقبائى ) بنابراين همين كه رسول من بر تو در آمد ، دامن بر ميان زده ، بند كمر را تنگ بربند ، و يارانت را خوانده از سوراخ و مركزت بدر آى ، آنگاه اگر درستى كار ما تو را درست افتاد بيا ، ( و درياى ما يكجهت باش ) و اگر ترسيدى دور شو ولى سوگند با خداى كه تو هر جا باشى تو را آورده و رهايت نسازند ، تا آنكه كره و شير و
[ 985 ]
گداخته ، و ناگداختهات را درهم آميزند ( زير و رو شده زندگانى منظمّت تا آن اندازه به پريشانى مبدّل شود كه ) ديگر فرصت نشستن نيافته از پيش رويت بترسى ، بدانسانكه از پشت سرت ميترسى ( گمان مبر كه تو اگر خود را كنار كشيدى آسوده مانى ) زيرا كه اين امر اصحاب جمل آنقدرها كه تو خيال كرده آسان نيست ، بلكه امريست دشوار ، و پيش آمدى است سخت ، كه بايد شترش را سوار شده ، سختيش را آسان ، و سنگستانش را صاف و هموار گردانيد ،
( خلاصه بايد هر يك از مسلمين باندازه توش و توانش برفع اين غائله بكوشد ، فلذا هوش و انديشهات را مهار كن ، و عنان كارت را بدست آر ، و بهره و نصيب خويش درياب ،
( در خاموش كردن اين آتش بيارى ما برخيز ، و مقامى را كه در خور تو است بدست آر ) و اگر نميخواهى بجاى تنكى كه راه رهائى در آن پديدار نيست برو ( سر خطّ فرماندارى كوفه را كه ما بتو داديم بگذار ، و با ننگ و رسوائى همچون كفتار در سوراخت پنهان شو كه تو بمرد شمرده نميشوى ) سزاوار است كه اينكار را ديگران بپايان برند ، و تو در خواب ( گمنامى و گمراهى ) باشى ، بطوريكه اصلا نپرسند فلانى كو ؟ سوگند با خداى كه اين جنگ و كين حقّ و درست ، و بدست كسى است كه با حقّ و درستى است ، و ابدا از كردار كسانيكه از حق و درستى كناره گزيدهاند باكى ندارند ( اكنون خواهى راه حق بسيار ، و خواهى بر باطل خويش پايدار باش ) .