ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، باسود ابن قطبه سردار سپاه حلوان ( حلوان شهرى بوده است تا بغداد پنج روز فاصله داشته است ، ارباب تراجم در شرح حال اسود سخنى نراندهاند ، ابن ابى الحديد در جلد چهارم صفحه 163 گويد من نيز به نسب او دست نيافتهام لكن برخى او را از بنى حارث ابن كعب دانستهاند ، و گمان من بر اين است كه او اسود ابن زيد ابن قطبة ابن عميم الانصارى از بنى عبد ابن عدى باشد ، و ابن عبد البرّ در استيعاب گفته است كه او از حاضرين بدر است ، هر چه هست پيدا است از ياران و دوستان حضرت بوده است بارى حضرت بوى نبشتند ) :
پس از ستايش پروردگار ، و درود بروان رسول مختار ، براستى هنگاميكه والى ميلش گوناگون و يكسان نباشد ( و عموم رعيّت را بديده مهر ننگرد شريفرا بگذارد ، وضيع را بركشد ) اينكار او را از عدل و دادگرى باز دارد ، بنابراين تو اى والى و سر لشگر حق را نزد خويش درباره مردم يك نواخت بدان و اجرا كن ، چرا كه جور و ستمگرى هيچگاه جاى گزين عدل و دادگرى نتواند باشد ، پس از چيزيكه مانند آن را بر خويش نپسندى ( بر ديگرى مپسند و از آن ) دورى گزين ، و خويشتن را در آنچه كه خداى بر تو واجب فرموده است بكار اندازد در حاليكه بثواب خداى اميدوار و از عذابش بيمناك باشى .
[ 973 ]
( اى پسر قطبه ) بدانكه جهان دار ابتلا است . و بشر دمى را در آن بكامروائى نگذرانده است ،
جز آنكه آندم روز قيامت بر وى اندوه و ندامت است ( كه چرا آنرا غنيمت نشمرده ، و كار نيكى و يا نيكوترى انجام نداده است ، بدانكه هيچ چيزى جايگزين حق نيست ) و هرگز چيزى تو را از حق بىنياز نگرداند پس بپاس اجراى حق در نگهدارى نفس خويش و اصلاح امور رعيّت كوشا باش ، زيرا سوديكه از ( جانب خدا در ) اجراى حق بتو ميرسد ، بيش از سودى است كه از تو ( بمردم ) ميرسد و السّلام .