ترجمة
( چنانكه گفتم من از درهم و دينار و ضياع و عقار جهان چيزى نيندوختهام ) چرا از تمامت آنچه آسمان بر آن سايه ميافكند ( و خورشيد بر آن ميتابد فقط يك ) فدكى در دست ما مانده بود ( كه خرج روزانه را كفايت ميكرد ) گروهى بر آن هم بخل ورزيده ( گردهم نشستند و گفتند تا فدك در دست على ( ع ) باقى است محال است با ما بيعت كند بهر وسيله است بايد آنرا از وى گرفت آنگاه فرستادند و كارگذاران زهرا ( ع ) را با ستم از فدك رانده و آنرا تصاحب كردند ، و بجاى اينكه آن غاصبين اقامه شهود بكنند از مالك و متصرّف شاهد خواستند ، فاطمه ( ع ) را آزردند ، سنديكه رسولخدا ( ص ) برايش درباره فدك نوشته بود دريدند ) گروهى ديگر ( من و اهل بيتم وقتى چنين ديدند ) دست از آن باز داشتند ( و داوريرا بخدا گذاشتند ) و چه نيكو داورى است خداوند ( كه داد ستمكش را
[ 886 ]
بزودى از ستمگر خواهد ستاند ، ناگفته نماند : يكى از جاهائيكه مذهب تشيّع بدان ثابت است ، همين موضع از فرمايش حضرت است كه آشكارا از غاصبين فدك شكايت كرده ، داورى را بخدا گذاشتهاند و با اينكه اغلب علماء اهل سنّت باين نامه و اين فراز از آن برخورد كردهاند معذلك دوستى دنيا نگذاشته است كه از راه حقّ پيروى كنند ، و ديگران را گمراه ننمايند آقاى ابن الحديد در اينجا خيلى دست و پا زده و حدود 32 صفحه در شرح اينكه فدك چه زمينى بوده ، و از بنى اميّه چه كس غصب كرده ، و در چه زمان باهلبيت پس داده شده ، و حديث مجعول از جانب ابىبكر را كه در جواب حضرت صدّيقه طاهره سلام عليها گفت ، پدرت بمن فرموده است ، انبياء از خود ميراثى برجاى نميگذاريم ، و مطالبى ديگر را نقل كرده است مع ذلك در آخر فصل در صفحه 106 جلد سوّم خواهى نخواه حق بزبانش جارى شده گويد :
از مجموع اين سخنان اين نتيجه عايد ميشود كه دعوى فاطمه سلام اللّه عليها در سر ارث درست و تكلّم نكردن حضرت زهرا با ابى بكر و آزردن و خشمگين ساختن آنمظلومه را و نماز نخواندن او بر جنازه آن حضرت ( ع ) و پنهان داشتن قبر او را و چيزهاى ديگرى را كه شيعه در اينموضوع نقل كرده در نزد من درست و صحيح است او اين سخن را ميگويد ، و در جاهاى ديگر ، آشكارا از دشمنى با شيعه دريغ نمينمايد ، بارى حضرت عليه السّلام فرمايد : اگر ابىبكر و عمر زهرا را آزرده و فدك را بردند ببرند آخر ) من فدك و جز فدك را براى چه ميخواهم ، در صورتيكه جايگاه انسان در فردا تنگناى گوريست كه نشانهها در تاريكيش گم ، و خبرها در ( زير خاكهاى ) آن پنهان است ، آن گور گودالى است كه اگر دو دست گوركن در گشادگيش كوشيده ، و وسعتش زياد شده باشد ، البتّه سنگ و كلوخ آنرا بهم گرفته ، و درز ، و رخنههايش را با خاك روى هم انباشته شده ببندد ( بنابراين مرا بفدك و جز آن نيازى نيست ) اين منم كه نفس خويش را بتقوى و ترس از خدا رياضت ميدهم ، تا در روزيكه ترس آن بسيار است آسوده آيد ، و بر اطراف لغزشگاه ( صراط ) پايدار بپايد .