ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است بمعاويه ( كه او را در يارى نكردنش عثمان را نكوهش فرمودند :
بطوريكه از آثار و تواريخ لائح و مشهور است ، معاويه براى اينكه خلافت را تصاحب كند ،
كشته شدن عثمان را سخت خواهان بود ، و هر قدر عثمان از وى استمداد ميكرد ، او كار را بمسامحت و مماطلت ميگذرانيد ، ابن ابى الحديد در صفحه 58 جلد سوّم از بلاذرى نقل ميكند ، كه هنگاميكه كاربر عثمان سخت شده ، و پى در پى از معاويه كمك مىطلبيد ، معاويه يزيد ابن اسد القسريرا با عدّه معدودى فرستاده گفت در ذى خشب كه هشت فرسنگى مدينه است فرود آى ، و گوش بر فرمان من داشته بىدستورم كارى انجام مده ، و مگوى الشّاهد يرى ما لا يرى الغائب من چيزها ديدم كه تو نديدى زيرا منظور من يارى عثمان نيست ، بارى يزيد دزدى خشب بماند تا عثمان كشته شد ، آنگاه با آن لشگر بشام بازگشت ، و معاويه با خاطرى آسوده در صدد بدست آوردن خلافت برآمد ، و از راه دغلبازى اغلب اين تهمت را بر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بسته ، و كشندگان عثمان را از آن حضرت ميخواست ، از جمله در همين نامه كه نامه ذيل در پاسخ آن است و حضرت بوى مرقوم فرمودند ) :
پاك و منزّه است خداوند ( يكه مدبّر امور است معاويه ) تو تا چه اندازه ملازم خواهشهاى تازه پيدا شده ، و سرگشتگيهاى پى هم در آمده ميباشى ، و تا كى چيزهاى مورد اطمينان را از خويش دور ساخته ، حقايقى كه مورد پسند خدا و بندگانش را دليل است ، تباه و ضايع ميخواهى ( مردك پست تا چند خون عثمان را كه خودت ريختن آن را سبب شدى بر من بسته خلافتى را كه خدا و رسولش براى راهنمائى مردم خاصّ و ويژه من دانستهاند براى خويش ميخواهى ) اما اينكه درباره عثمان و كشندگانش بسيار ( سخن گفته و نامههاى پوچ و ميان تهى نوشته و بخيال خامت ) حجّت ميآورى دانسته باش تو بهنگامى بيارى عثمان برخواستى ، كه نتيجه آن بخودت عايد ، و وقتى دست از ياريش
[ 867 ]
كشيدى كه سودش براى وى بود .