ترجمة
و نيز از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است ، بمعاويه ( معاويه از آن پس كه خداوند تعالى پيمبر اسلام را برهنمائى جهانيان برانگيخت و او دعوت را از مكّه و طايفه خودمان شروع فرمود ) قوم ما خواستند پيغمبرمان را بكشند ، و ريشه ما را بركنند ( چه نقشهها كه براى نابودى ما طرح كردند ، و چه ) ارادههاى بسيار و كارهاى بيشمارى درباره ما كردند ( اغلب شبها كفّار قريش گرد هم جمع شده ، و براى كشتن رسولخدا ( ص ) چارهها ميانديشيدند ، و رأيها ميزدند ، ما را بمحافل خويش راه نميدادند
[ 754 ]
كسبه بما جنس نميفروختند ، دقيقه از آزار فرو نميگذاردند ) زندگانى خوش را از ما گرفته ، بيم و ترس را ملازم مان ساختند ( خلاصه كار آزار را بجائى رساندند كه ) ما را ناچار بسكونت در كوه درشت ( شعب ابى طالب ) نمودند ، و آتش جنگ را براى ما برافروختند ( در اين كوه كار صدره از اوّل بر ما دشوارتر افتاد ، آب و نان برويمان بسته شد ، كسى جرئت ديدار ما را نداشت ، خودمان از ترس و اطفالمان از گرسنگى ،
و تاب گرماى روز ، و سرماى شب خواب و آرام نداشتند ، سه و يا چهار سال را ما بدينسان در شعب گذرانديم ) تا اينكه اراده خداوندى بر دفاع از حوزه ، و جوانب پيغمبرش ، و حمايت و حفظ و احترام آنحضرت تعلّق گرفت ( و طعم ايمان و اسلام را در كام برخى از خويشان خودمان شيرين ساخت ، و به يارى و رهائى ما بر خاستند ، ابو طالب و حمزه دو ) مؤمن ما از حمايت ما طالب مزد ( از خدا ) و ؟ كافران ( مانند عبّاس ابن عبد المطّلب و مطعم ابن عدى ) به پشتيبانى از نسب و خويشاوندى برخاست ( در آن روزگار ) هر كه از قريش كه اسلام آورده بود از سختئى كه ما در آن بوديم آسوده و بركنار بود ، يا بواسطه هم سوگندئى كه ( با مشركان داشت ، يا براى خويشاوندانيكه بدفاع از وى برميخاستند ( و نميگذاردند ديگران او را آزار كنند ) پس او از كشته شدن ( رها و ) جايگاهى امن داشت ( لكن ما با رسولخداى ( ص ) در آن درّه كوه سختترين مراحل زندگانى را در كار پيمودن بوديم ، تا اينكه اراده خداوند به بيرون آمدن ما از شعب تعلّق گرفت ، و آن صحيفه ملعونه كه كفّار عليه ما نوشته بودند موريانهاش بخورد ، و ما بيرون آمديم ، رسولخدا ( ص ) مأمور شد كه آشكارا مردم را بسوى توحيد بخواند ، لكن مشركين هم تن زير بار ايمان و اسلام نداده ، آن حضرت را از فرط آزار بهجرت از مكّه بمدينه وادار ، و جنگهائى سرپا كردند ) امّا هنگاميكه آتش پيكار سرخ ميشد ( و شراره ميجهانيد ) و مردم از آن تن زده باز پس ميايستادند ، رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله خانواده خويش را پيش ميداشت ،
و بواسطه آنان يارانش را از سوزش ( زخم ) شمشير واميپائيد ، لذا عبيدة ابن الحارث ، و حمزه ( ابن عبد المطلّب ) و جعفر ( ابن ابى طالب يكى پس از ديگرى ) در سه جنگ بدر ، و أحد ، و موته كشته شدند ،
( عبيده بدست شيبة ابن عتبه پايش قطع ، و بعدا مقتول آمد ، و حمزه بدست وحشى غلام هند دختر همين عتبه ،
و جعفر در چنگ سپاهيان اكيدر شهيد آمدند ) و خواست كسيكه اگر خواهم نامش را ميبرم ، مانند آنچه كه آنان خواستند از شهيد شدن ( در راه خدايتعالى يعنى من نيز همچون آنان آرزوى كشته شدن را داشتم ) لكن
[ 755 ]
اجلهاى ايشان زود در رسيد ، و مرگ آنكس ( كه خود هستم ) بتاخير افتاد ( براى روز معيّن ) آوخ از ( دست بيدادگرى ) روزگار كه من با كسى برابر گرفته شدم ( كه ) ابدا در هيچكارى قرن و همسر من نيست ) نه كوشش او ( در راه دين ) بپاى من ميرسد ، و نه همچون من داراى سابقه ( درخشانى در اسلام ) ميباشد ، در صورتيكه هيچكس بفضل و شرف من نزديك نيست ، مگر آنكه ( بيشرمانه ) مدّعى فضيلتى شود كه من آنرا شناسا نيستم ، و خيال هم نميكنم كه خدا شناسنده آن باشد ، در هر حال سپاس سزاى ذات خدا است ( كه مقدّر امور است ) معاويّه ديگر آنكه خواستى تا كشندگان عثمان را بتو فرستم ، بدانكه من اينكار را نگريستم ، و ديدم كه فرستادن آنان را بسوى تو و غير تو در خور توش و توان من نيست ( چرا كه آنان جمعى كثير و جمّى غفيراند ، و آنگاه مگر تا على زنده است كسى ميتواند از سر كشندگان عثمان كه مؤمنان واقعىاند موئى كم كند ، اى زاده هند ) بجان خودم سوگند است كه اگر از اين كجسرى و سركشى جدا نشوى ( و دست از اين ياغيگرى بر ندارى ) زودا كه همان كشندگان عثمان بدون اينكه تو رنج جستن آنان را در دشت و دريا و كوه و زمين بر خويش نهى خود را بتو بشناسانند ، و ( با همان دست و تيغهائيكه سزاى عثمان را در كنارش نهادند ) تو را بجويند جستنى كه يافتنش تو را ناخوش افتد ، و ديداريكه برخورد بآن تو را شادمان نسازد ( آن وقت است كه دست از تأسّف بدندان خائى ، و چاره نداشته باشى ) و السّلام .