ترجمة
گفته نشود كه خداوند پس از نبودن بوده شده ( كه اگر گفته شود ) آنگاه اوصاف تازه پيدا شدهها بر او جارى گردد ، و بين او و تازه پيدا شدهها فرقى نماند ، و او را بر آنها برترى نباشد ، آنگاه آفريننده و آفريده شده مساوى ، پديد آرنده و پديدار شده يكسان باشند ( بلكه ) آفرينش را بدون نقشه كه از ديگرى موجود باشد بيافريد ، و در اينكار هيچيك از مخلوقش را يار نگرفت ، و بدون ( رنج و ) اشتغالى زمين را سرپا كرده و نگهداشت ، و آنرا در جاى غير قرارگاه ( بلكه بر سر درياى متلاطم ) بگسترد ، و بدون پايهها ، و بغير ستونها بپا داشت و برافراشت ، و آنرا از كجى و خميدگى و افتادن و شكافته شدن حفظ فرمود ، ميخهايش را مستحكم ، و سدهايش را ( از كوهها ) بكار گذاشت ، چشمههايش را جارى ، و رودخانههايش را بشكافت ، آنگاه نه آنچه بنا كرده بود سست افتاد ، و نه آنچه را توانائى داده بود ، ناتوان گرديد ، اين خداست كه بقدرت و عظمتش بر زمين چيره گرديده ، و بدانش و معرفتش داناى به ( رازهاى ) آن و ببزرگوارى و ارجمنديش بر هر چيز آن بلندى و برترى دارد ، هر چيز از آنرا كه بخواهد ناتوانش نسازد ، و از حكم او سرباز نميزند تا بر او چيره شود ، و شتابنده آنها از او نگريزد ، تا بر او پيشى گيرد ، و نيازمند شخص دارا نيست تا از او روزى خواهد ، آفرينش در برابر عظمتش افتاده و خوار و ذليلاند ، كسى ياراى آن ندارد كه از ( سطوت و ) سلطنتش بسوى غير او بگريزد ، و سود و زيانش را از خويش دفع دهد ، براى او كفو و همتا و مثل و مانند نيست تا با وى برابر باشد ، او كسى است كه اشيا را پس از بودن نابود ميسازد ، تا اينكه بود و نبودش يكسان گردد ، و نابودى جهان پس از پيدايش آن شگفت انگيزتر از ايجاد و اختراعش نيست ، چسان شگفت انگيزتر باشد در صورتيكه كليّه اهل زمين از جاندار و پرنده و چارپايان و آنچه شب بمراكز و طويله خويش باز ميگردند ، و آنچه در بيابان ميچرند ، و آنچه كند فهم ، و زيرك كه بين اهل آن زمين است ، اگر بر ايجاد پشّه ( ناچيزى ) اتّفاق كنند ابدا قادر بر ايجاد آن نبوده ، و نميدانند
[ 671 ]
راه آفريدن آن پشّه كدام است ، و البتّه عقول آنها در دانستن آن مات و حيران ، و نيروى ( فكر ) شان ناتوان است ، باز ميگردند زبون و مانده در حال شكست خوردگى و اعتراف و اقرار باينكه آنها از ايجاد و افناء آن پشّه ناتوان و درماندهاند .