ترجمة
پاره از اين خطبه در شگفتى و چگونگى آفرينش دستجاتى از حيوانات است اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت خداى جهان بينديشند ( البتّه دست از كفران نعمت و گردنكشيها برداشته ) بره باز گردند ، و از سختى سوزش آتش ( قيامت ) بهراسند ، لكن ( عيب كار اينجا است كه ) دلها رنجور ، و بينشها عيبناك است ( و باعث كبر و گردنكشى نيز همين دو جهت است ) چرا حيوان كوچكى را كه آفريده شده نمينگراند ، كه چسان خلقتش محكم ، و پيوندش متين است و ( با همه كوچكى جثّهاش همچون آفريدههاى بزرگ ) خداوند گوش و چشم در آن پديد آورده ، و او را پوست و استخوانى متناسب داده است ( براى نمونه و مثال ) مورچه را بنگريد كه با اين كوچكى جثّه و نازكى اندامش كه نزديك نيست با گوشه چشم دريافت شود و با دقّت و انديشه درك گردد ، چسان راه و زمين خويش را پيموده ، و بر روزيش ( حريص و ) شتابان است ، دانه را بلانهاش ميكشد ، و آن را در سوراخش تهيّه ديده ، در تابستان براى زمستانش و در وقت ورودش براى هنگام بيرون رفتنش آنرا گرد ميآورد ( تا هنگام زمستان كه دانه نيست او هم نيازمندش نباشد ) خدا كفيل روزى او بوده ، و راه رزقش را باقتضاى حالش
[ 661 ]
باز كرده است ، و او اگر در سنگ خشگ ( بدون گياه ) يا بر سنگ سخت ( و بزرگى كه حركت دادنش ممكن نيست ) بوده باشد ، خداوند بسيار بخشايشگر ، و پاداش دهنده محروم و بىبهرهاش نخواهد گذاشت ، و اگر در مجراى خورش ، و در پست و بلند و اطراف اضلاع شكم ، و آنچه از چشم و گوش كه در سر او است بينديشى ( البتّه ) از آفرينش او دچار شگفتى شده ، و از توصيفش برنج اندر افتى ، بنابراين بزرگ است خدايكه مور ( ضعيف و كوچك ) را بر دست و پايش نگهداشته ،
و بر وى ستونهاى تنش بنايش كرد ، در حاليكه در آفرينش آن آفريننده با وى انبار نبوده ، و در خلقتش شخص مقتدرى بياريش بر نخاسته است ، و اگر راههاى انديشهات را به پيمائى ،
تا بانتهاى آن برسى دليلى تو را راه ننمايد ، جز اينكه ( از روى بينش و انديشه اعتراف كنى كه ) آفريننده مور ( خرد ) همان پديد آرنده نخله خرما ( ى تنومند ) است ، زيرا كه در هر چيزى نازك كاريهائى است مفصّل ، و در هر جاندارى اشكالاتى است مهمّ و گوناگون ( كه وقتى در آنها دقّت شود باهميّت و بزرگى آفريدگار پى ميبرند ) و هيچ بزرگ و خرد ، و سنگين و سبك و توانا و ناتوانى در آفريدگانش نيست ، جز آنكه در آفرينش مساوىاند ، و همين طور است حال آسمان و هوا و آب و باد ، يكى در كار ( آفرينش ) خورشيد ، و ماه ، و گياه و درخت و آب و سنگ و گردش اين شب و روز ، و جريان اين درياها ، و بسيارى كوهسارها ، و درازى قلّهها ، و پراكندگى لغتها ، و گوناگون بودن اين زبانها بنگر ( و در بدايع صنايعى كه در خلقت هر يك بكار رفته تامّل فرماى ، تا بوجود ، آن صانع بىهمتا پى ببرى ) بنابراين بدا حال كسيكه وجود مقدّر ، و گرداننده ( اين دستگاه شگرف آفرينش را منكر شود ( واى براين گونه كسان كه تا چند شور بخت و سنگين دلاند ) اينان گمان دارند همچون گياه ( خودروى در صحراها ) هستند كه زارع و برزگرى ندارند ، و صور گوناگونشان را پديد آرنده ، و نقّاشى نميباشد ( وه كه چه خيال خام و چه ادّعاى پوچى است ) چنين اشخاص در مدّعايشان نه بدليل ( محكمى ) تكيه كردند و نه در آنچه باور داشته و نگهداشتند حقيقتى داشتند ، آيا ممكن است ، بنائى را بنا كننده ، و گناه و جنايتى را جنايت كننده نباشد ؟