ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است ( در اوصاف اهل تقوى و پرهيز ) ( از راويان آثار چنين ) روايتشده كه امير المؤمنين عليه السّلام را يارى بود ، ناميده شده بهمّام ( ابن شريح ابن يزيد از طايفه سعد العشيره ) و اين همّام مردى بود عابد ( و شب زندهدار روزى او ) به حضرت عرض كرد يا امير المؤمنين اوصاف پرهيزكاران را براى من طورى بيان فرمائيد كه گوئى آنها را مىبينم ،
حضرت ( ابتدا شايد براى اينكه كاملا او را براى دريافت پاسخ مهيّا سازد ) كمى در پاسخش كندى كرده سپس بطور اجمال فرمودند : اى همّام ( اوّلا تو خود ) از خداى بترس و نيكوكار باش ، زيرا كه خداوند در قرآن در سوره 16 آيه 128 فرمايد : إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَو ، وَ الَّذينَ هُم مُحسنُونَ خدا با پرهيزكاران ، و نيكوكرداران است ، ( بنابر اين تو بكوش تا خويش را در شمار اين دسته درآوزى رستگار خواهى شد ) اين جواب ( مفيد و مختصر ) همّام را قانع نساخت و ( براى توضيح بيشترى ) حضرت را سوگند داد ، لذا مولاى متّقيان عليه السّلام حمد و ثناى خداى را بجاى آورده ، بر پيمبر و آلش درود فرستاده و سپس فرمودند :
بدان اى همّام ، خداوند تعالى خلايق را بيافريد ، و در آن هنگام از فرمانبردارى آنان بىنياز بود ( و از نافرمانيشان ايمن و بر كنار چرا ) زيرا كه گناه گنهكار و طاعت فرمانبردار بحال او زيان و سودى نداشت ( و ندارد و نتيجه اين دو عايد خود مردم است ) آنگاه وسائل زندگى را بين آنان تقسيم كرد ، و براى هر كس در دنيا جايگاهى مقرّر فرمود ( يكى را بحسب ظاهر دارا و ديگرى را نادار و آن را ارجمند و اين را خوار قرار داد ) پس فقط در جهان پرهيزكارانند كه داراى ستودگيها هستند ( و بس زيرا كه ) آنان سخنشان درست ، لباسشان ميانه ، روششان فروتنى است ، ديده از هر چه كه خدا برايشان نپسنديده
[ 523 ]
پوشيدهاند ، و بهر دانشى كه بحالشان سودمند است گوش فرا دادهاند ، هنگام سختى و گرفتارى چنانند كه ديگران در خوشى و آسايش ( چون هر دو را از جانب خدا ميدانند ، لذا در هر دو حال يكسانند ) اگر نبود مدّت مرگى كه خدا در كتابش براى آنها معيّن فرموده ، البتّه يك چشم برهمزدن جانهايشان از شوق بثواب و بيم از عقاب در پيكرهايشان نمىپائيد ، خدا در نزدشان بزرگ و هر چه جز او است در چشمشان كوچك است ، باورشان درباره بهشت همچون كسانى است كه آن را ديده ، و در آن كرم عيشاند ، و ايمانشان درباره جهنّم همچون كسانى است كه آنرا ديده و در آن معذّبند ، دلشان اندوهگين آزارشان از مردم بركنار ، پيكرهايشان لاغر ، خواهشهاشان سبك ، نفوسشان عفيف و پاكيزه ، براى آسايش هميشگى ( عقبى ) روزكى چند را ( كه در اين جهانند ) به شكيبائى گرايند ، و اين تجارت سودمند را پروردگارشان برايشان آماده فرموده است ( تا از دنيا و هوى بگذرند بخدا و عقبى برسند ،
عروس دلفريب ) جهان بآنان روى آورد آنها باو پشت كردند ، آنها را اسير و گرفتار ( رنجهاى ) خويش كرد ، آنها ببرخى كردن جان از آن رهيدند ، همينكه شب در آيد ( و كلّيّه موجودات بخواب ناز روند آنها با سوز و گداز و عشق و نياز براى نماز ) بپاى خيزاند ، و آيات شريفه قرآن را با درنگ و انديشه ( در معانى دلپذير آن ) خواندن گيرند ، و خويشتن را بدان اندوهگين خواهند ، ميكوشند تا مگر داروى درد خود را در آن جويند همينكه بآيه رسيدند كه در آن تشويشق ( بثواب ) است از فرط عشق و اميد در آن متوقّف شوند ، و نفوسشان را از شوق بآن عرضه داشته ، و پاداشى كه از آن منظور است نصب العين خويش قرار دهند ، همينكه بر خوردند بآيه كه در آن تهديد ( بعقاب ) است آنرا بگوش دلهاشان بشنوانند ، و گمان كنند كه نعره دلخراش اهل دوزخ در بيخ گوششان است ،
همه كمرهاشان ( براى ركوع ) خم ، پيشانيها ، كف دستها ، زانوها ، و اطراف اقدامشان ( بخاك درگاه دوست در حال سجده ) فرش و از خدايتعالى خواهان آزادى گردنهاى خويش ( از آتش دوزخ ) ميباشند ( اين كردار شب آنها است لكن ) همينكه روز ميشود ( و خورشيد بر كائنات تابش ميگيرد ) آنها بردباران ، دانشمندان ، نيكويان ، پرهيزكارانند ، ترس از خدا بسان تيرهاى تراشيده شده پيكرهاشان را نزار و لاغر ساخته ، بيننده كه در آنها مينگرد ، گمان ميكند آنها دردمنداناند ، در صورتيكه
[ 524 ]
آنها ( جز بيمارى عشق و درد هجران و بيم از آتش ) دردى ندارند ، بخود ميگويند بامزاج اينها اختلاط و ديوانگى در آميخته ، و حال آنكه چنين نيست بلكه ( بيم از ) امر بزرگى آنها را مبهوت و مات ساخته است نه كمى كردار نيك را بخود مىپسندند ، و نه بسيارش را بسيار ميشمرند ، هميشه خود را ( بكوتاهى در عمل ) متّهم و از كردار خويش هراسانند ( كه مبادا خدايرا ناپسند افتد ) هرگاه يكى از آنان بپاكى ستوده شود ،
از آن سخن ترسيده ستايشگر را گويد من خويشتن را به از ديگرى مىشناسم ، و خدا نيز مرا به از من ميشناسد ( آنگاه فورى براى اينكه مبادا سخن آن شخص ستايشگر ايجاد عجبى در دلش كرده و او را در كار سست كند ميگويد ) پروردگارا مرا بآنچه كه ديگران دربارهام ميگويند بگير ، و بهتر از آنچه ميدانندم قرار ده ، و گناهانم را كه ( تو ميدانى و آنها ) نميدانند بيامرز .
[ 524 ]