ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است از نوف البكالى ( فرزند فضّاله كه از خواصّ ياران امير المؤمنين ( ع ) و از بنى عمير كه در صنعاء يمن ساكن و بكال نام قبيله ايشان است ) روايتشده ، كه او گفت امير المؤمنين عليه السّلام اين خطبه را در كوفه بر بالاى سنگى كه جعدة ابن هبيرة مخزومى ( پسر امّ هانى خواهر آنحضرت ) برايش نصب كرده ، و آنحضرت جبّه از پشم بر تن ، و بند شمشير و كفش پايش از ليف خرما ( بافته شده ) و پيشانى نورانيش ( از فرط سجده ) همچون زانوى شتر پينه بسته بود اين خطبه را ( كه در توصيف خدايتعالى و قدرت و توانائى او و ترغيب مردم بتقوى و پرهيز و دورى از جهان است ) براى ما فرمود :
ذات مقدّس خدائى را ستايش سزا است ، كه پايان كارهاى جميع آفرينش بسوى او است او را مىستايم بر بزرگى احسان ، و درخشانى و هويدائى دليل و برهان ، و فزونيهاى فضل و امتنانش ، ستودنى كه قضاء حق و اداى شكر او باشد ( به فضل و كرمش حمد و ثناى ناچيز ما را بپذيرد ، ستودنيكه ) نزديك كننده بثواب ،
و موجب فزونى نكوئيهاى وى ( در حقّ ما ) گردد ، از او يارى ميجوئيم ، يارى جستن كسى كه اميدوار به فضل ،
و آرزومند بنفع ، و مطمئنّ بدفع ( بليّات از جانب ) او بوده ، بجود و بخشش معترف ، و در گفتار و كردار مطيعش باشد ، و بدو ميگرويم گرويدن كسيكه از روى يقين بدو اميدوار ، و از روى ايمان بدو باز گشت ، و از روى فروتنى بدو فرمانبر ، و از روى اخلاص به يگانگى او معتقد ، و از روى مجد و بزرگى او را بزرگ شمرده ، با رغبت و كوشش ( در سختيها ) باو پناهنده ميشود ، آن خداوند پاك را كسى نزائيده ،
تا آن كس در عزت با او شريك باشد ، و او نيز كسى را نزائيده ، تا او هلاك شده ، و ميراثى بجاى گذارده
[ 502 ]
باشد ( نه كسى بر خدا پدر است ، و نه خدايرا فرزندى است ، و اين هر دو از لوازم جسم و خدا جسم نيست ) نه وقت و زمانى بر او تقدّم جسته ، نه زياد و كمىء پياپى در او راه يافته ، بلكه خويش را بخردها نمايانده ،
به سبب آن چيزهائيكه از نشانهاى منظّم ، و حكم استوار محكمى كه بما نشان داده است ، پس يكى از دلائل و شواهد آفرينش او اين آفريدن آسمانها است ، كه بدون ستون ثابت ، و بىتكيهگاه پاى برجا است ،
خداوند آنها را ( با أمر كن بموجوديّت ) صلا زده ، پس آنها بدون درنگ و كندى از روى طاعت و فرمانبردارى دعوتش را اجابت كردند ، و اگر نبود كه آنها بپروردگارى او مقرّ و بطاعتش معترف گرديدند ، هيچگاه خدا آنها را براى عرشش جايگاه ، و براى فرشتگانش مسكن ، و براى بالا بردن گفتار و كردار نيكوى بندگانش مركز قرار نميداد ، قرارداد ستارههاى آنها را نشانها تا شخص سرگردان در رفت و آمد راههاى گشاده اطراف زمين ( و بيابان ) بآنها راه جويد ، تاريكى بسيار پرده شب تار نور روشن آنها را نپوشاند ، و پردههاى سياه شبهاى تاريك و ظلمانى ياراى برطرف كردن نور ماه را كه در آسمانها درخشان و هويدا است ندارد ، بنابراين پاك و پاكيزه است ، خداونديكه بر او پوشيده نيست سياهى شب تار ، و نه خزندگان در تك زمينها در آن شب ، و نه در قلّههاى كوههاى نزديك بهم ، و نيز بر او پوشيده نيست غرّشى كه در ناف آسمان از رعد برميخيزد ، و برقهاى جهنده از ابرها كه نابود ميگردد ( و از ديدهها پنهان ميشود ) و برگى كه تند بادهاى و زنده كه از سقوط اختران ( بعقيده نادرست باديه نشينان شما ) توليد شده ، و آن برگ را از جايگاه روئيدنش ( بر زمين ) ميافكند ، و ميداند هر قطره از كجا جدا و بچه جا قرار ميگيرد ، و مور كوچك دانه را از كجا ميكشد ، و بچه جا ميبرد ، و كفاف روزى بشر را چه چيز ميدهد ، و ماده در شكم خويش بچه ( نر و ماده ) گرانبار است .