ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه پس از بيعت كردن مردم با آن بزرگوار در 25 حجّة سال 25 ، هجرى پس از كشته شدن عثمان بيان فرموده :
[ 241 ]
مرا بگذاريد ديگرى را بخلافت برداريد ، زيرا كه ما منتظر پيش آمدى هستيم كه آن داراى رنگ و روهاى گوناگون است ( ميدانم اگر من خلافت را قبول كنم هر روز بايد با دسته بجنگم يك روز با ناكثين طلحه و زبير ، يك روز با قاسطين معاويه و اصحابش ، روز ديگر با مارقين خوارج نهروان ، پس چه بهتر كه دست از من برداشته ، و بحال خويش واگذارم كنيد ، زيرا من اگر خليفه شوم ) دلها بر آن نپايد ، و خردها آن را نپذيرد ، كران تا كران جهان تاريك ، و راه روشن ناپيدا است ( خلفاى پيشين پيچ و مهرههاى كارخانه ديانت و انسانيّت را محو كرده ، و دستورات الهيّه و قوانين قرآنيّه را از بين برده ، أبرهاى ظلم و ستم آسمان اسلام را تيره و تار كرده ، قوانين لشگرى و كشورى و قضائى پايمال ، و دستخوش اميال و هوى و هوس گشته ، امّا من هم اكنون بشما ميگويم ) دانسته باشيد من اگر درخواست شما را بپذيرم ( ديگر ملاحظه اين را نخواهم كرد كه طلحهها و زبيرها جاه طلب و معاويّهها رياست خواهاند ) گوش بحرف كسى نداده ، و از نكوهش كسى باك نداشته ( بقانون قرآن و فتواى خودم رفتار كرده ) هر كس را صلاح بدانم بر گردنتان سوار خواهم كرد و ( لكن ) اگر مرا بحال خود گذاشته ( ديگرى را انتخاب كنيد ) و من هم يكى از افراد شما باشم ، شايد نسبت بآن كسيكه شما او را والى امرتان قرار ميدهيد من شنوندهتر ، و فرمان بردارتر باشم ، و من اگر براى شما وزير باشم ، به از آنستكه امير باشم ( شايد بهتر بتوانم بنفع دين و صلاح كشور كار كنم مخفى نماند پس از رسول خدا كه خلافت حقّه غصب و آن را دست بدست گرداندند احكام الهيّه پايمال ، و ستمگران بر ستمكشان دست يافتند و چون حضرت ميدانست مردم همان توقّعاتيكه از خلفاى پيشين داشتهاند از او هم خواهند داشت ، لذا براى اتمام حجّت اين فرمايش را فرمود ، كه راه عذر بعدى آنانرا كاملا بسته باشد ) .