ترجمة
قسمتى از اين خطبه شريفه در چگونگى آفرينش زمين و ابر و باران و برق و خرّمى باغها و گياهها كه بشر از آن استفاده ميبرند و قدرت خداوند يكتا از آنها ظاهر ميشود ميباشد ( پس از آفرينش آسمانها و سكونت دادن فرشتگان در آنها خداوند متعال ) فرو برد زمين را در ناف موجهاى سركش تيّاريكه ( مانند شتر مستيكه بر ماده بجهد ) بر سر هم ميغلطيد و در درياهاى ذخّار و سرشاريكه امواج پر تلاطم آن لطمهها بهم ميكوفتند ، و خود را بهم زده و درهم فرو ميرفتند ،
مانند شتران نريكه هنگام هيجان شهوت كف بر لب مىآورند پس از پس پيكر زمين سنگين بود آن درياى پر موج و تلاطم از خروش افتاد ، و چنان آن دريا را در زير جثّه و دوش و شانه خود مالش داد ، كه از آن هيجان و تندى و هستى بآرامش و افتادگى گرائيد ، و آن سر و صدا و هياهويش بشكستگى مبدّل شده ، دچار حلقههاى پولادين حكمت خدا گشته ،
پالهنگ ذلّت و اسيرى و انقياد او را بگردن زد پس ( وقتى كه زمين خوب آن دريا را در زير سينه سنگين خويش مالش داد بر روى آب ) آرام گرفته و بساط خويش را بر روى آن امواج پهن كرده و باد نخوت و سركشى و بلند پروازى را از دماغش بيرون كرد ، آنگاه آن آب پس از آنهمه جوش و خروشها و درهم غلطيدنها فرو نشست ، پس زمين بر روى آب ساكن ، و آب اطراف آنرا پرّه زد ، آنگاه خداوند تعالى بار گران كوههاى بلند و قلّههاى شامخه را بر دوش زمين نهاد ،
پس ( زمين در اثر حمل آن بار سنگين ناچار بر آب فشار آورد ، همانطوريكه در اثر فشار خون از دماغ انسان جارى ميشود ) آب چشمه سارها و خبعها از خيشوم دماغ كوهسارها بيرون زده در فضاى بيابانها و شكافهاى زمينها متفرّق و جارى گرديد ، و حركات زمين بواسطه كوههاى محكم و پاى برجا و قلّههاى بزرگ سخت سركشيده مساوى و آرام شد ، و آن كوهها در سطح و سوراخهاى
[ 233 ]
بينى زمين فرو رفته ، بر گردنش سوار و پست و بلندش را نرم و هموار ، آنگاه حقتعالى بين زمين و فضا را وسعت داده ، هوا را آماده وزاندن نسيم براى ساكنين نموده ، و اهل آنرا ايجاد ، و از تمام منافع زمينى بر خوردارشان ساخت ، پس خداوند مهربان زمينهاى بلند و بىگياهى كه آب چشمهها و نهرها و رودخانهها از رسيدن بآنها قاصر بود از ياد نبرده ، و براى سيراب كردن آنها ابريكه حيات بخشنده و بيرون آورنده نباتات آن زمين بوده بيآفريد ( چنانچه قرآن س 32 آيه 27 ميفرمايد : وَ نَسُوقُ الماءَ اِلَى الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعاً تَأكُلُ أَنعامُهُم وَ أَنفُسُهُم أَفَلا تُبصِرونَ ، آب را بسوى زمين بىگياه روان داشتيم پس بيرون آورديم گياه آن را ، تا چارپايان و خودشان از آن بخورند آيا نمينگريد ) پس تخته ابرهاى جدا و پراكنده را بهم در پيوست ، تا اينكه ابر سفيد انبوه پر آب بموج و جنبش آمد ، و از هر يك ( براى رساندن آب بهر شهرى ابرى ) مانند دائره گردى تشكيل داده ، آماده باريدن شد . در حاليكه زنجير درخشانى از برق بپايش بسته ، و پىدرپى آن برق در ميان آن تودههاى ابر سفيد درخشان ( ميخنديد و ) نور ميباريد ، آنگاه بوسيله باد جنوب آن ابر را ( كه بدرهاى بسيار و گهرهاى شاهوار آبستن بود ) بسرزمينهاى بلند فرستاد ، در حاليكه آن ابر ( مانند شتريكه از شدّت سنگينى بار ناف و كمر مياندازد سينه افكنده و بر زمين نزديك شده بوده پس آنرا درهم بيفشرد و ( پستانش را ) دوشيدن گرفت ، بارانى بسيار نافع بباريد وقتى كه آن ابر سنگين باران را بر زمين نهاد ، و سينه سبك كرد ، زمين خرّم ، خندان ، شادمان گرديد ، و ( همچون نو عروسان سرمست ) بناز و غمزه و گرشمه افتاد ، باغها لباسها و حلّههاى سبز و سرخ و زرد و درخشان گلهاى رنگارنگ را بتن پوشيد چادر سفيد شكوفه را سر افكند ، گردنبنديكه از گياهها ( ى گوناگون ناز و نرگس و ارغوان و ياسمن ) بود از گردن آويخت پس آن گياهها كه از زمين روئيده بود باعث زندگانى بشر شد ، و براى رهروان در زمينها راههاى گشاده باز كرده ، و بر هر جادّه نشانها برپا كرد .