ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است در نكوهش عمرو عاص عاص ابن وائل ابن هاشم يكى از دشمنان و مستهزئين بحضرت رسول ( ص ) و پدر عمرو عاص است ، مادرش نابغه دختر حرمله از طايفه بنى حلاّن ، و او در جنگى اسير شده ، و عبد اللّه ابن جذعان او را در بازار عكاظ براى كنيزى خريدارى كرد ، نابغه باندازه آتش شهوتش تيز ، و بزنا دادن حريص بود ،
كه عبد اللّه ناچار او را آزاد و بيرون كرد ، حتّى در يك طهر پنج نفر از زناكاران ، ابو لهب ، اميّة ابن خلف ، هشام ابن مغيره ، ابو سفيان ابن حرب ، عاص ابن وائل ، با نابغه زنا كرده بالنتيجه عمرو عاص متولّد گرديد ، و در سر او ميان آن پنج نفر اختلاف شد لكن چون عاص ابن وائل بيشتر در حق نابغه انفاق ميكرد ، گفت اين فرزند از عاص است در صورتيكه عمرو خيلى شبيه بابوسفيان بود چنانكه شاعر خطاب بعمرو عاص كرده گويد :
ابوك ابو سفيان لا شكّ قد بدت
لنا فيك منه بيّنات الشّمآئل
ميگويد هيچ شكّى نيست و خيلى ظاهر است كه تو فرزند ابو سفيانى ، و دليل اين گفته ، در شمائل تو پيدا است ، و اين داستان كه دلالت بر بىشرمى و زنازادگى عمرو عاص دارد نقل ميشود ، ابن ابى الحديد گويد ، بمردى گفته شد اگر تو هنگاميكه عمرو عاص در منبر مشغول خطبه خواندن است از او بپرسى كه مادر تو كيست هزار درهم بتو خواهيم داد ، و آن شخص در حين خطبه خواندن از او سؤال كرد عمرو گفت اى مرد مادرم سلمى دختر حرمله لقبش نابغه ( يعنى بسيار زنا دهنده ) در جنگى اسير شد ،
عبد اللّه جذعان او را در بازار عكاظ بخريد ، پس از آن آزادش كرده و او با عاص ابن وائل رفيق شده فرزندى نجيب مانند من از آنان بدنيا آمد ، اكنون اگر وجهى در برابر اين پرسش براى تو مقرّر كردهاند آنرا دريافت كن ، بارى اين عمرو عاص در ذهن اهل شام جاداده بود كه على مردى است مزّاح ، بازىگر ، بذلهگو ، و بهمين جهت ما او را بخلافت بر نداشتيم ، اين سخن كه بحضرت امير المؤمنين عليه السّلام رسيد براى بطلان آن فرمود :
مرا از پسر زانيه شگفتى خيزد ، كه در ذهن اهل شام جا داده ، كه در من صفت شوخى است ، و من
[ 189 ]
مردى هستم شوخ و بسيار بازيگر ، و باين كار انباز ( چه ) نادرست سخنى كه او گفته ، و باين سخن گناهكار است ، آگاه باشيد بدترين سخنها دروغ است ، و عمرو عاص دروغگو است ،
وعده ميدهد خلاف ميكند ، سئوال كرده ميشود در پاسخ بخل ميورزد ، در عهد و پيمان خيانت مينمايد ، پيوند و خويشى را پاره ميسازد ، پس همينكه هنگام جنگ ميرسد تا شمشيرها از غلاف كشيده نشده است خيلى امر و نهى ميكند ، آنگاه كه شمشيرها بكار افتاده ( و با سر و گردنها آشنا ميشوند ) بزرگترين هنرش اين است كه بمردم عورت بخشى ميكند ، ( در جنگ صفّين روزى عمرو عاص با حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مصادف شد ، حضرت بر او تاخت تا بقتلش برساند عمرو از اسب بزمين جسته عورت خويش را ظاهر ساخت حضرت روى گردانده عمر برخاسته فرار كرد ، بسر ابن ارطاة هم روزى ديگر اقتداى بعمرو كرده عورتش را در پيش تيغ سپر ساخته جان بسلامت برد ، و جمله يمنح القوم سبّته فلانى عورت خود را بمردم ميبخشد ضرب المثل شد ) بدانيد بخدا سوگند ، ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز ميدارد ، و فراموشى از ياد آخرت عمرو را از سخن حق مانع ميگردد ، ( و شما ميدانيد ) او با معاويه بيعت نكرد مگر بشرط اينكه عطيّه باو ببخشد ، و چيز هنگفتى ( بعنوان رشوه ) براى دست از دين كشيدنش باو بدهد ( حكومت كشور مصر را باو واگذار كند ) .