ترجمة
اين سخن را حضرت در پاسخ اشعث بن قيس كندى فرموده :
( توضيح آنكه روزى امير المؤمنين عليه السّلام در بالاى منبر كوفه مشغول خطبه سرائى بود در اثناء سخن برخورد بموضعى شدند كه اشعث از روى اعتراض بآنحضرت گفت اين سخن كه گفتى بر ضرر تو است نه بر نفع تو ،
و گفتهاند آن سخن اين بود كه آنحضرت قضاياى صفّين و داستان حكمين را بيان ميكردند يكى از اصحاب گفت يا امير المؤمنين بار اوّل از قبول حكمين نهى كرده و بعدا امر فرمودى نميدانيم كدام يك از اين دو مقرون بصواب بود حضرت دست مبارك بر دست زده فرمود هذا جزاء من ترك العقدة اين حيرت و سرگردانى جزاى شما است كه در طلب مقصود و ترك حزم و احتياط كرديد ، اشعث گمان كرد مقصود حضرت اينست كه سرگردانى سزاى منست كه جانب حزم را فرو گذاشتم و مبادرت بآن اعتراض بيجا كرد ، پس حضرت از روى تندى چشم را بطرف او خوابانده و فرمود : ) تو چه دانى كه چه بر سود و چه بر زيان منست ، بر تو باد لعنت خدا و لعنت همه لعنت كنندگان ( و در بعضى تواريخ مسطور است كه اشعث و قيس پدرش جولا بودهاند و شخص جولا بكم عقلى و بيخردى موصوف است ، و گفتهاند همه اهل يمن بجولائى و حياكت معروف بودهاند خالد بن صفوان گويد چگويم در حق قومى كه همه آنان يا بافنده برد و يا دبّاغى كننده پوست و يا تربيت كننده ميمونند ، زنى ( بلقيس ) بر آنان سلطنت كرده و موش آنان را غرق نموده و هدهد آنانرا بسوى سليمان دلالت كرده و گفتهاند چون اشعث از بزرگان كنده بود و هنگام راه رفتن دوشهاى خود را از روى عجب و تكبّر ميجنبانده و اين نوع راه رفتن را در لغت ( حياكه ) خوانند ، و ديگر آنكه چون در قرآن منافق و كافر لعن شدهاند لذا حضرت او را لعن كرده در مذمّت و نكوهشش فرمايد : ) بخدا سوگند تو ( بواسطه حماقت و بىعقليّت دو مرتبه ) يكمرتبه در كفر بدست كفّار و يكمرتبه در اسلام بدست مسلمين اسير شدى مال فراوان و حسب تو نتوانست ترا از يكى از آن دو اسيرى نجات بخشد ، بدرستيكه مرديكه قوم خودش را بسوى شمشير برّان دلالت كرده و بطرف مرگ براند سزاوار است كه نزديكانش او را دشمن داشته و دوران از شرش ايمن نشينند سبب اسيرى اشعث در زمان كفر آن بود كه بعد از كشته شدن پدرش بدست قبيله مراد بخونخواهى پدر با آنان جنگيده در دست
[ 81 ]
آنان اسير شد بعدا سه هزار شتر فديه داد و آزاد شد ، با هفتاد تن از خويشانش خدمت رسول اكرم ( ص ) مشرّف شده اسلام اختيار كردند ، امّا سبب اسيرى او در اسلام آنست كه در زمان خلافت ابى بكر اشعث مرتدّ شده و در حضر موت ساكن گرديده مردم آنجا را از دادن زكوة مانع شد ، ابو بكر لبيد بن زياد را به جنگ او فرستاده اشعث با زياد جنگيده بالاخره در قلعه محصور شد ، زياد آبرا بر روى او و همراهانش بست ، پس اشعث براى خود و ده تن از خويشانش امان گرفت تا او را نزد ابا بكر برده تا او چه حكم كند ، زياد بعد از گرفتن او لشكرش را بقلعه فرستاد و ايشان از كشتار اهل قلعه خود دارى نكردند ، اهل قلعه گفتند شما بما امان دادهايد ، گفتند اشعث فقط براى خودش و ده نفر از اقوامش امان خواسته پس آنها را بقتل رسانده اشعث را با يارانش پيش ابى بكر آورده ابو بكر او را عفو كرده خواهرش امّ فروه را بوى تزويج كرده از او سه پسر محمّد و اسحق و اسمعيل بوجود آمدند ، بارى صلا اينها شجره خبيثه بودهاند خود قيس از كفّار آل كنده بوده و همين اشعث هميشه در برابر اوامر و نواهى حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بپرخاش و ايراد برخواسته از كار شكنى دريغ نگفته و يكى از كسانى است كه در صفّين حضرت را وادار بقبول حكمين كرده خواهرش جعدة بن قيس حضرت امام حسن عليه السّلام را مسموم نموده ، پسرش محمّد در كوفه وسائل قتل جناب مسلم بن عقيل را فراهم آورده و در كربلا دقيقه از آزار و ايذاء حضرت سيّد الشّهداء ( ع ) و اهل بيت ( ع ) خود دارى نكرده و در قتل آنحضرت شركت داشته ، سيّد رضى عليه الرّحمة گويد : منظور حضرت از اينكه اشعث دو مرتبه اسير شد يكى در موقع كفر و ديگرى در وقت اسلامش بود و مقصود از اينكه فرمود كسيكه شمشير را بر قوم خود راهنما باشد ، واقعه اشعث است با خالد بن وليد در يمامه كه اشعث قوم خود را فريب داده و خالد را بر آنان مسلّط ساخت ، بعد از اين قضيّه مردم او را عرف النّار ميناميدند يعنى نشانه بلندى آتش ، و اينكلمه بمكر كننده تعبير ميشود .